|
برچسبها:
محل تولد | قزوین |
تاریخ تولد | ۱۴ آذر ۱۳۲۹ |
محل مرگ | منطقه عملیاتی سردشت |
تاریخ مرگ | ۱۵ مرداد ۱۳۶۶ |
محل دفن | قزوین |
تابعیت | ایرانی |
نیرو | نیروی هوایی شاهنشاهی نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران |
درجه | سرلشکر خلبان |
فرماندهی | پایگاه هشتم شکاری، معاونت عملیات نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران |
جنگها | جنگ ایران و عراق |
برچسبها:
عباس بابایی در سن ۳۷ سالگی و پس از ۶۰ ماموریت جنگی موفق و پس از یک عملیات برون مرزی در منطقه عملیاتی سردشت در تاریخ ۱۵ مرداد ۱۳۶۶ با آتش پدافند نیروهای خودی[۳][۴] کشته شد. پیکر وی در مزار شهدا در جنوب شاهزاده حسین قزوین به خاک سپرده شد. حسن روحانی که در سال۱۳۶۴ فرمانده پدافند هوایی وقت بود در مورد نحوه مرگ بابایی می گوید که او به دست نیروهای پدافند هوایی به اشتباه مورد هدف واقع نشد، بلکه هنگام عبور از مرز ایران به دست سربازی بسیجی به اشتباه و به زعم این که هواپیمای دشمن حمله کرده است با شلیک توپ زمینی و اصابت آن به گردنش کشته می شود.[۵]
- « ظهر دکتر {حسن} روحانی به دفترم آمد. ناهار را با هم خوردیم. در خصوص شهادت سرلشکر [عباس] بابائی۱ گفت : گویا در برگشت از مأموریت، هدف گلوله توپ ۲۳ پدافند هوایی سپاه پاسداران در شمال سردشت قرار گرفته است. با آن موضع پدافند، هماهنگی نشده بوده. بنا شد هیأتی برای تحقیق برود. قرار شد به نیروی زمینی ارتش برای انجام عملیات تأکید کند.»[۶]
برچسبها:
زندگینامه
در سال ۱۳۳۱ در شهر ضیاءآباد استان قزوین زاده شد. در سال ۱۳۵۱ به نیروی هوایی وارد شد و در سال ۱۳۵۶ از دانشگاه خلبانی با درجهٔ ستواندومی فارغالتحصیل شد.
دوران جنگ
با شروع جنگ ایران و عراق پس از انجام ۱۲ ماموریت، سرانجام مجبور به ترک هواپیمایش که مورد اصابت موشک قرار گرفته بود، شد و در خاک عراق، به اسارت درآمد.
اسارت و آزادی
بود و پس از آن در مدت ۸ سال با حدود ۶۰ نفر دیگر از همرزمان در یک سالن عمومی و دور از چشم صلیب سرخ جهانی نگهداری شد. پس از پذیرش قطعنامه وی را از سایر دوستان جدا نمودند و قسمت دوم دوران اسارت ۱۰ سال به طول انجامید. وی پس از ۱۶ سال اسارت به نیروهای صلیب سرخ معرفی شد و دو سال بعد در ۱۷ فروردین ۱۳۷۷ به ایران بازگشت. او در مصاحبه با رسانههای جمعی در سال ۱۳۸۷ (همزمان با سالروز ورود آزادگان به ایران) گفت:
اعتقادات مذهبی و مکتبی سربازان ایرانی مهمترین عامل مقاومت آنها در مقابل فشارهای روحی، روانی و جمسی بعثیها بود. الان هر یک از ما به عنوان نماینده جمهوری اسلامی در هر جای دنیا که باشیم باید با نوع نگرش و رفتارمان اذهان عمومی را نسبت به مسائل ایدئولوژیکی نظام روشن کنیم. لذا وقتی به اسارت دشمن درآمدیم با تاسی به سیره اهل بیت(ع) و به خصوص حضرت موسی بن جعفر (ع)، تمسک به دین و اهداف آن و بررسی و تفکر در آن خود را از گزند ترفندهای دشمن حفظ کردیم.
درگذشت
او در بامداد روز دوشنبه ۱۹/۵/۱۳۸۸ در بیمارستان لاله تهران درگذشت. در پی مرگ او محمود احمدینژاد و میرحسین موسوی درگذشت او را تسلیت گفتند.[۳][۴] پیکر او پیش از ظهر چهارشنبه ۲۱ مرداد در ستاد نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران در مراسمی تشییع شد.[۵]
برچسبها:
زندگی نامه
دردوازدهم فروردین سال 1334، در خطة ذوق پرور اصفهان، در شهر قمشه، فرزندی مبارک از مادرزاده شد که مایه افتخار و سربلندی دیار خود شد.
ابراهیم، قبل از اینکه چشم به جهان هستی بگشاید، آنگاه که جنینی ناتوان در رحم مادر بود، به همراه پدر و مادر و خانوادهاش راهی سرزمین خون و شهادت -کربلای معلی- شد. او در کربلای حسینی، با تنفس مادر، بوی خون و شهادت را استشمام کرد و تربت مطهر حضرت اباعبداللهالحسین(ع) جان و روانش را عاشورایی کرد. آزادگی، حریت، شهامت، شجاعت، تسلیم، رضا، ادب و معصومیت تحفههایی بود که در آن سرزمین الهی در وجود او شکوفه کرد.
محمدابراهیم در سایه محبتهای پدر و مادر پاکدامن، وارسته و مهربانش دوران کودکی را سپری کرد. این دوران نیز همانند زندگی بسیاری از کودکان هم سن و سال او طبیعی گذشت.
مادرش میگوید که ابراهیم در پنج سالگی به نماز ایستاد و به مسجد رفت و پدرش به یاد میآورد وقتی به سن ده سالگی رسید، سوره مبارکه یس و تعدادی از سورههای قرآن را فراگرفته بود.
با رسیدن به سن هفت سالگی وارد مدرسه شد. در دوران تحصیل از هوش و استعداد فوقالعادهای برخوردار بود، به طوری که توجه همه را به خود جلب میکرد.
ابراهیم از همان سنین کودکی و هنگام فراغت از تحصیل، به ویژه در تعطیلات تابستان، با کار و تلاش فراوان مخارج تحصیل خود را به دست میآورد و از این راه به خانواده زحمتکش خود نیز کمک میکرد. او با شور و نشاط و محبتی که داشت، به محیط گرم خانواده صفا و صمیمیت دو چندان میبخشید.
پس از اتمام دوران ابتدایی و راهنمایی، وارد مقطع دبیرستان شد. او در دوران تحصیلات متوسطه اشتیاق فراوانی به رشته داروسازی نشان میداد. گرچه وضع مالی پدرش در آن حد نبود که بتواند برای فرزند علاقهمندش بعضی لوازم پزشکی را تهیه کند، با این حال از آنچه برایش مقدور بود، دریغ نمیورزید. خود ابراهیم نیز با مبلغ اندکی که از کار در مزرعه یا جای دیگر به دست میآورد، توانسته بود بخشی از امکانات مورد نیازش را فراهم کند.
در سال 1352 دیپلم گرفت و در کنکور سراسری شرکت کرد. خانوادهاش آرزو داشتند نامش را در لیست پذیرفتهشدگان دانشگاه ببینند ولی چنین نبود. وقت اعلام نتایج، اسم ابراهیم در صدر اسامی ذخیرهها قرار داشت. پس از پایان مهلت ثبت نام و انصراف برخی از دانشجویان، انتظار میرفت که اینبار ابراهیم به دانشگاه راه یابد ولی در کمال تعجب دیده شد که اسامی تنی چند از ذخیرهها که رتبه آنها پایینتر از وی بود، اعلام گردید ولی از نام او نشانی نیست.
پس از آن، ابراهیم تلاش بسیاری کرد؛ اعتراض کتبی نوشت و جر و بحث زیادی کرد ولی به دلیل نفوذ صاحب منصبان آن زمان در آموزش عالی راه به جایی نبرد و حق او ضایع شد.
عدم موفقیت ابراهیم در ورود به دانشگاه نتوانست خللی در ارادة او به وجود آورد. در همان سال، پس از قبولی در امتحانات ورودی «دانشسرای تربیت معلم اصفهان» برای تحصیل عازم این شهر شد.
دو سال بعد، با اتمام تحصیل، به خدمت سربازی رفت؛ اگر چه راضی نبود زیر پرچم رژیمی که مخالف آن بود دو سال عمر گرانبهای خود را تلف سازد. بنا به گفته خودش، تلخترین دوران جوانی او همان دوران سربازی بود. در همین مدت توانست با برخی از جوانان روشنفکر و انقلابی مخالف رژیم ستم شاهی آشنا شود و به تعدادی از کتابهایی که از نظر ساواک و دولت آن روز ممنوعه به حساب میآمد، دست یابد. مطالعه آن کتابها که به طور مخفیانه و توسط برخی از دوستان برایش فراهم میشد، تاثیری عمیق و سازنده در روح و جان او گذاشت و به روشنایی اندیشهاش کمک شایانی کرد.
در سال 1356، پس از بازگشت به زادگاه و آغوش گرم و پرمهر خانواده، شغل معلمی را برگزید. او در روستاهای محروم و طاغوتزده مشغول تدریس شد و به تعلیم فرزندان این مرز و بوم همت گماشت. ابراهیم، در روزگار معلمی، با تعدادی از روحانیون متعهد و انقلابی آشنا شد و در اثر همنشینی با علمای اسلامی مبارز، با شخصیت ژرف حضرت امام خمینی(ره) آشنایی بیشتری پیدا کرد و نسبت به آن بزرگوار معرفتی عمیق در وجود خود ایجاد کرد.
هر روز آتش عشق به امام(ره) در کانون جانش شعلهور میشد. او سعی وافری داشت تا عشق و علاقه به امام(ره) را در محیط درس گسترش دهد و جان دانشآموزان را که ضمیرشان به صافی آب و آیینه بود، از عشق «روحالله» لبریز سازد.
او در خصوص امام(ره) و احکام مترقی اسلام همواره به بحث مینشست و دانشآموزان را به مطالعة کتابهای سودمند و روشنگر ترغیب مینمود. همین امر سبب شد که در چندین نوبت از طرف ساواک به او اخطار شد لکن روح سرکش و بیباک او به همة آن اخطارها بیتوجه و بیاعتنا بود. او هدف و راهش را بدون تزلزل و تشویش پی میگرفت و از تربیت شاگردان لحظهای غفلت نورزید.
با گسترده شدن امواج خروشان انقلاب، ابراهیم نیز فعالیتهای سیاسی خود را علنی کرد. حضور او در پیشاپیش صفوف تظاهرکنندگان و سفر به شهرهای اطراف برای دریافت و نشر اعلامیههای رهبر کبیر انقلاب و ضبط و تکثیر نوارهای سخنرانی ایشان و سایر پیشگامان انقلاب، خاطراتی نیست که به سادگی از اذهان مردم شهر و اعضاء خانواده و دوستانش محو شود.
وقتی انقلاب به ثمر رسید و اماکن اطلاعاتی ساواک شهرضا به دست مردم انقلابی فتح شد، پروندة سنگینی از ابراهیم به دست آمد. در این پرونده بیش از بیست گزارش و خبر مکتوب در تایید نقش فعال وی در صحنة تظاهرات و شورش علیه رژیم شاه به چشم میخورد که در صورت عدم پیروزی انقلاب، مجازات سنگینی برای او تدارک دیده میشد. تیمسار «ناجی»، فرمانده نظامی وقت اصفهان، دستور داده بود که هر جا او را دیدند با گلوله مورد هدف قرار بدهند.
ابراهیم پس از ابراز لیاقت در طول مبارزات و فعالیتها، چه قبل و چه پس از انقلاب اسلامی، در تشکیل سپاه پاسداران قمشه نیز نقش چشمگیری داشت. او عضویت در شورای فرماندهی سپاه پاسداران و مسؤولیت واحد روابط عمومی را به عهده گرفت و فعالیتهای خود را بعدی تازه بخشید.
به دنبال غائله کردستان، به شهرستان پاوه عزیمت کرد و مسؤولیت روابط عمومی سپاه آنجا را به عهده گرفت. پس از یک سال خدمت در کردستان، به همراه حاج احمد متوسلیان، به مکه مشرف شد.
با شهادت «ناصر کاظمی» به فرماندهی سپاه پاوه منصوب شد و تا آغاز جنگ تحمیلی در این سمت باقی ماند.
با شروع عملیات رمضان، در تاریخ 23/4/61 در منطقه شرق
بصره، فرماندهی تیپ 27 محمدرسولالله(ص) را به عهده گرفت و بعدها با ارتقاء این یگان به لشکر، تا زمان شهادتش، در سمت فرماندهی آن لشکر انجام وظیفه کرد.
در عملیات مسلمبنعقیل(ع) و محرم در سمت فرمانده قرارگاه ظفر، سلحشورانه با دشمن متجاوز جنگید. در عملیات والفجر مقدماتی، مسؤولیت سپاه یازدهم قدر را که شامل: لشکر 27 حضرت رسول(ص)، لشکر 31 عاشورا، لشکر 5 نصر و تیپ 10 سیدالشهدا بود، به عهده گرفت.
سرعت عمل و صلابت رزمندگان لشکر 27 تحت فرماندهی او در عملیات والفجر چهار و تصرف ارتفاعات کانی مانگا هرگز از خاطرهها محو نمیشود.
اوج حماسه آفرینی این سردار بزرگ در عملیات خیبر بود. در این مقطع، حاج همت تمام توان خود را به کار گرفت و در آخرین روزهای حیات دنیویاش، خواب و خوراک و هرگونه بهرة مادی از دنیا را برخود حرام کرد و با ایثار خون خود برگی خونین در تاریخ دفاع مقدس رقم زد.
سرانجام، فاتح خیبر -سردار بزرگ اسلام حاج محمدابراهیم همت- در تاریخ 17 اسفندماه سال 1362 در جزیره مجنون به دیدار معبود خویش شتافت و به جمع دوستان شهیدش ملحق شد. روحش شاد و یاد جاودانهاش گرامی باد.
برچسبها:
دعای توسل شهید تورجی زاده ، در گلستان شهدای اصفهان 1
مناجات -دلبرا گربنوازی به نگاهی مارا - شهید تورجی زاده
خاطرات و بیان ویژگی های شهید تورجی زاده به روایت همرزمان
بیان صفات شهید تورجی زاده /مشتاق جمال الهی،محب خدا،رابطه رحمان هاشمی باشهید
بیان نحوه ی شهادت شهید تورجی زاده
بیان صفات شهید تورجی زاده / أدب شهید تورجی زاده نسبت به أهلبیت علیهم السلام
مصاحبه با شهید تورجی زاده و بیان خاطرات
مصاحبه با شهید تورجی زاده 25 آذر 65 در اردوگاه عرب/معرفی،مدت زمان حضور درجبهه
مصاحبه با شهید تورجی زاده / روحیه رزمندگان در مقابل متجاوزین چگونه است؟
روضه -فقط باذکر یامهدی توانستیم مقاومت کنیم - شهید تورجی زاده
دعـــــــــای کـــمـیـــــــــل
دعای کمیل با نوای شهید تورجی زاده
دعای کمیل با نوای شهید تورجی زاده «1»
دعای کمیل با نوای شهید تورجی زاده «2»
دعای کمیل با نوای شهید تورجی زاده «3»
دعای کمیل با نوای شهید تورجی زاده «4»
دعای کمیل با نوای شهید تورجی زاده «5»
دعای کمیل با نوای شهید تورجی زاده «6»
دعای کمیل با نوای شهید تورجی زاده «7»
دعای کمیل با نوای شهید تورجی زاده «8»
دعای کمیل با نوای شهید تورجی زاده «9»
دعای کمیل با نوای شهید تورجی زاده «10»
کلیک کنید: مجموعه صوتی اول/ صحبتها ، مداحی ،دعا با صدای شهید محمد رضا تورجی زاده
منبع: وبلاگ شهید محمد رضا تورجی زاده
برچسبها:
برچسبها:
برچسبها:
همت همت مجنون
حاجی صدای منو میشنوید
همت همت مجنون
مجنون جان به گوشم
حاج همت اوضاع خیلی خرابه برادر
محاصره تنگ تر شده ...
اسیرامون خیلی زیاد شدند اخوی....
خواهرا و برادرا را دارند قیچی می کنند ....
اینجا شیاطین مدام شیمیایی می زنند....
خیلی برادر به بچه ها تذکر می دیم ولی انگار دیگه اثری نداره ...
عامل خفه کننده دیگه بوی گیاه نمی ده، بوی گناه می ده ...
همــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــت جان
فکر نمی کنم حتی هنوز نیمه ی راهم باشیم ....
حاجی اینجا به خواهرا همش میگیم پر چادرتون رو حائل کنید تا بوی گناه مشامتونو اذیت نکنه
ولی کو اخوی گوش شنوا...
حاجی برادرامونم اوضاعشون خرابه.......
همش می گیم برادر نگاهت برادر نگاهت ....
حاجی این ترکش های نگاه برادرا فقط قلبو میزنه
کمک می خوایم حاجی .......
به بچه های اونجا بگو کمکــــــــــــــــــــــــــــــ برسونند
همت همت مجنون.......
برچسبها: