اشعار عید مبعث, شعر مبعث پیامبر

شعر مبعث پیامبر

 

آفتاب

آفتابِ عالم آرا آفتابی می‌کند

با اشعه رنگِ دلها را شهابی می‌کند

این چه دریائیست اعجازی حسابی می‌کند

چشم هر بیننده‌اش را نقره آبی می‌کند

خود دل است این، دلبر است این، رهنما و رهبر است

این رسول حق محمّد، حضرتِ پیغمبر است

کوه نور و صخره‌هایش خم شده در سجده‌اش

آشنا غار حرا با نغمه‌‌ی هر سجده‌اش

بوته‌های این بیابان گوئیا در سجده‌اش

می‌کند هم خاک و باد و آب و آذر سجده‌اش

کیست این جبریل دارد می به جامش می‌دهد

هم خدا، هم مکه، هم هستی، سلامش می‌دهد

نقش پیشانی او تک بیتی از دنیا غزل

رنگ چشمانش زند طعنه به شهد و بر عسل

ابروانش فارغ از هر گونه امثال و مثل

بر لبش طراحیِ حی علی خیر العمل

کینه‌های مانده در دل با اخوت ختم شد

تا که با دست محمّد این نبوّت ختم شد

عید مبعث آمد و دیده چراغانی شده

دیو جهل و نا امیدی سخت زندانی شده

عرش بنشسته به فرش و فصل مهمانی شده

روح ما با ذکر احمد روحِ روحانی شده

لحظه‌ی پرواز آمد بال‌ها را باز کن

شادیِ بعثت بدین پرپر زدن آغاز کن

 

اشعار عید مبعث, شعر مبعث پیامبر

شعر مبعث پیامبر

 

وصلِ یار

نبض هستی لرزه بر رگ‌های کوهِ نور زد

باغبان انبیاء گل نغمه‌ای مسرور زد

چشمِ کوه‌های دگر پیش حرا تاریک بود

چشم خورشیدی او علت بر این مشهور زد

بسکه شیرین بود وصلِ یار در غارِ حرا

صد ملک با بال‌های سر درش را تور زد

هم نبوت را به دست آورد و هم ختم الرسل

فکر را از نو بنا کرد و دم از معمور زد

با چنین والا مقامی چشم‌ها را خیره کرد

تیرها بر دیدگانِ دشمنانِ کور زد

دیگر از حرف یتیمی و شبانی نیست حرف

سیلی سنگین بعثت بر رخِ مغرور زد

دست شیطان را ببست و شاهکاری را گشود

گفت اسلام و همه ابلیسیان را دور کرد

 

اشعار عید مبعث, شعر مبعث پیامبر

شعر مبعث پیامبر

 

یا ایها المدثر

از سال‌ها عزیمت

گویا که آمدی تو!

سردی ز چیست آخر؟

می‌لرزی از چه احمد؟

این بار آمدی تو!

این بار گو چه دیدی

در حال روزه‌داری

وقت نماز آری؟!

این بار گو چه دیدی؟!

این بار آمدن نیست

این بار فرق دارد

انگار رفتنی شد

چشمان برق بارد

انگار آشنایی می‌خواندت محمّد

می‌گویدت صدا با

آرامشی مؤثر

برخیز ای محمّد

یا ایها المدثر

 

اشعار عید مبعث, شعر مبعث پیامبر

شعر مبعث پیامبر

 

عهد

لحظه‌ی بعثت نورانی احمد

آمد از غارِ حرا ندای سرمد

سوره‌ی علق بخوان تو یا محمّد

ذکری که رمزِ حیاته

شبِ عید نقل و نباته

ذکرِ پاکِ صلواته

ای که معنی همان عهد الستی

از همون روز ازل به دل نشستی

طپش قلب مسلمونا تو هستی (2)

یا محمد یا محمد رسول الله (3)

عرشیان در آسمان نغمه سرایند

همه‌ی ستارگان گرم نوایند

پایه‌های کعبه در مدح و ثنایند

موسم بهار رسیده

واسه دل قرار رسیده

بعثتِ نگار رسیده

کار قلبِ عاشقا شوق و سروره

عید مبعث واسه مسلمین غروره

دشمنا بدونند اسلام دینِ نوره

یا محمد یا محمد رسول الله (3)

نه فلک، ماه و ستاره، عرش اعظم

کهکشان و آسمان و هر دو عالم

شده تسخیرِ نبوت تو خاتم

کسی که برات هلاکه

روز محشرش چه باکه؟

اونجا عشقِ تو ملاکه

ما که جز خدا و تو یاری نداریم

واسه وقتِ دیدنت ببین خماریم

قلبمون رو برا تو هدیه می‌آریم

یا محمد یا محمد رسول الله (3)

 

اشعار عید مبعث, شعر مبعث پیامبر

شعر مبعث پیامبر

 

جبل النور

شبِ بعثت نبی شبِ ثنای احمده

روشنی بخشِ دلا نبوته محمده

جبل النور ببین به دل داره جلا می‌ده

از دلِ غارِ حرا نوایی آشنا می‌ده

صل الله علیک یا محمد یا محمد یا محمد (3)

چی شده غار حرا سرودِ مستی می‌خونه

نغمه‌ی محمد و تموم هستی می‌خونه

کار هر چی عرشیه زمزمه و ثنا شده

به مسلمونا بگید حاجتشون روا شده

صل الله علیک یا محمد یا محمد یا محمد (3)

دور هر چی کافره شرم و خجالت پیچیده

چونکه تو چشم نبی برقِ رسالت پیچیده

دلِ کل عالمین افتاده تو تاب و تبش

بسم ربک الذی خلق شده نقشِ لبش

صل الله علیک یا محمد یا محمد یا محمد (3)


برچسب‌ها:

نوشته شده در تاريخ شنبه 26 ارديبهشت 1394برچسب:شعر,مبعث,حضرت,محمد,حضرت محمد,شعر مبعث,, توسط شهید همت
  • بنی آدم اعضای یکدیگرند

همه یک به یک نوکر حــیـــدرند

چو عضوی به درد آورد روزگار

مدد گیرد از

بنی آدم اعضای یکدیگرند

همه یک به یک نوکر حــیـــدرند

چو عضوی به درد آورد روزگار

مدد گیرد از صاحب ذوالـــفـــقـــآر

بنی آدم اعضای یکدیگرند

همه سر به سر نوکر حــــیــــدرند

تو کز محنت این جهان در غمی

چو خواهی رهایی بگو یـــآعـــلــــی

----------------------------------------------------------------

یه دل دارم حیدریه
عاشقه مولا علیه
من این دل ونداشتم
از تو بهشت برداشتم
خدا بهم عیدی داد
عشق مولا علی داد
علی وجود و هستیه
دشمن ظلمو پستیه
علی ندای بینواس
علی تجلی خداس
علی قرآن ناطقه
جد امام صادقه
علی که شمشیر خداس
دست علی همراه ماس
رو دلامون نوشته
مولا علیو عشقه
هر کی که داره حبش
مسافر بهشته


برچسب‌ها:

نوشته شده در تاريخ شنبه 12 ارديبهشت 1394برچسب:فقط علی, توسط شهید همت
 
 
علی سر نهان آشکار است
خدایی ناز شصت کردگار است
***
علی خود معنی صوم و صلاة است
و ذکرش باقیات و صالحات است
***
علی تطهیر و تکبیر و قیام است
علی هم رکعتین و هم سلام است
***
علی دست خدا در آستین است
علی تنها صراط راستین است
***
علی؛عیسی وموسی و شعیب است
علی گنجینه ی اصرار غیب است
***
علی انجیر و تورات و زبور است
علی سر منشاء تکثیر نور است
***
علی نهر شراب سر سبیل است
علی بر خلقت عالم دلیل است
***
علی استاد جبریئل امین است
که مولایم امیرالمومنین است
***
علی مجموعه ی پیغمبران است
علی عشق دل صاحب زمان است

برچسب‌ها:

نوشته شده در تاريخ شنبه 12 ارديبهشت 1394برچسب:ولادت,امیر,امیرالمومنین,علی ابن ابی طالب,, توسط شهید همت


عنوان: دیوان محتشم کاشانی

نویسنده: محتشم کاشانی

مترجم: -

تعداد صفحات: 422

زبان: فارسی

نوع فایل: PDF

حجم: 3.48 مگابایت

 


توضیحات:
مُحتَشَم کاشانی (۹۰۵ ه.ق در کاشان - ۹۹۶ ه.ق در کاشان) شاعر پارسی‌گوی سدهٔ دهم هجری و هم‌دوره با پادشاهی شاه طهماسب یکم صفوی بود. شغل اصلی محتشم بزازی و شَعربافی بود و تمام عمر خود را در کاشان زیست.محتشم از پیروان مکتب وقوع و از مهمترین شاعران مرثیه‌سرای شیعه است. ترکیب‌بند «باز این چه شورش است که در خلق عالم است» معروف‌ترین مرثیه‌ برای کشتگان واقعه کربلا در ادبیات فارسی است.



دانلود با لینک مستقیم:


پسوورد: www.readbook.ir

(دقت کنید همه ی حروف کوچک وارد شود)


برچسب‌ها:

نوشته شده در تاريخ شنبه 4 بهمن 1393برچسب:دیوان,محتشم,کاشانی,اشعار,شعر, توسط شهید همت



 

همیشه قبل هر حرفی برایت شعر می‌خوانم

قبولم کن ... من آداب زیارت را نمی‌دانم !


نمی‌دانم چرا این قدر با من مهربانی تو

نمی‌دانم کنارت میزبانم یا که مهمانم


نگاهم روبروی تو بلاتکلیف می‌ماند

که از لبخند لبریزم، که از گریه فراوانم


تماشا می‌شوی آیه به آیه در قنوت من

تویی شرط و شروط من اگر گاهی مسلمانم


اگر سلطان تویی دیگر ابایی نیست می‌گویم:

که من یک شاعر درباری‌ام ؛ مداح سلطانم...

 


برچسب‌ها:

نوشته شده در تاريخ 2 بهمن 1393برچسب:شعر,امام,امام رضا,اداب زیارت, توسط شهید همت

 

مرا دوباره
به آن روز های خوب ببر
سپس رها کن و برگرد
من نمی آیم...

 

دویدم و دویدم

به کربلا رسیدم

کنار چشمه آب

یه مشک خالی دیدم


مشک دادم به چشمه

چشمه به من آب داد

آب و دادم به زمین

زمین به من لاله داد

لاله به رنگ خونه

تو گوش من می خونه

*********

حسین حسین غریبه

تشنه ولی شهیده

حسین حسین حسین جان

حسین حسین حسین جان 


برچسب‌ها:

نوشته شده در تاريخ 2 بهمن 1393برچسب:عزاداری,امام حسین,خالصانه,خالصانه ترین عزاداری, توسط شهید همت


برچسب‌ها:

نوشته شده در تاريخ 2 بهمن 1393برچسب:شعر,عکس,پریشان, توسط شهید همت

سماوری که به عشق حسین می جوشد                بخار رحمتش عیب خلق می پوشد

یا حسین گفتند و سینه پر غم کردند                       پشت فلک از ماتم او خم کردند

آن چای که در بزم عزا مینوشید                               از کوثر اشک فاطمه دم کردند

چایی  روضه ارباب مست و زمین گیرم کرد


برچسب‌ها:

نوشته شده در تاريخ پنج شنبه 2 بهمن 1398برچسب:شعر,بزم,عزا,چای,امام حسین,سماور,عشق, توسط شهید همت

 

هـمسایـه دیـوار بـه دیـوار

ای قـوم به حـج رفـتـه کـجـایید کجـایید

معشوق همین جاسـت بـیـایید بیـایید

 

معشوق تو هـمسایـه دیـوار بـه دیـوار

در بادیه سر گشته شما در چه هوایید

 

گـر صــورت بی صــورت مـعـشـوق ببینیـد

هم خواجه و هم خانه و هم کعبه شمایید

 

ده بار از آن خانه بـدان راه بـرفـتـید

یک بار از این خانه بر این بام بر آیید

 

ای قـوم به حـج رفـتـه کـجـایید کجـایید

معشوق همین جاسـت بـیـایید بیـایید

 

آن خانه لطیف است نشان هاش بگفتید

از خـواجـه آن خـانـه نـشـانـی بـنـمایـیـد

 

یک دسته گل کو اگر آن باغ بدیدید

یک گوهر جان کو آگر از بحر خدایید

 

ای قـوم به حـج رفـتـه کـجـایید کجـایید

معشوق همین جاسـت بـیـایید بیـایید

 

ای قـوم به حـج رفـتـه کـجـایید کجـایید

معشوق همین جاسـت بـیـایید بیـایید

 

معشوق تو هـمسایـه دیـوار بـه دیـوار

در بادیه سر گشته شما در چه هوایید

 

گـر صــورت بی صــورت مـعـشـوق ببینیـد

هم خواجه و هم خانه و هم کعبه شمایید

 

ده بار از آن خانه بـدان راه بـرفـتـید

یک بار از این خانه بر این بام بر آیید

 

ای قـوم به حـج رفـتـه کـجـایید کجـایید

معشوق همین جاسـت بـیـایید بیـایید

 

 

برچسب‌ها:

نوشته شده در تاريخ 19 دی 1393برچسب:حج,شعر,عاشق,عاشقانه, توسط شهید همت
صفحه قبل 1 صفحه بعد