هـمسایـه دیـوار بـه دیـوار

ای قـوم به حـج رفـتـه کـجـایید کجـایید

معشوق همین جاسـت بـیـایید بیـایید

 

معشوق تو هـمسایـه دیـوار بـه دیـوار

در بادیه سر گشته شما در چه هوایید

 

گـر صــورت بی صــورت مـعـشـوق ببینیـد

هم خواجه و هم خانه و هم کعبه شمایید

 

ده بار از آن خانه بـدان راه بـرفـتـید

یک بار از این خانه بر این بام بر آیید

 

ای قـوم به حـج رفـتـه کـجـایید کجـایید

معشوق همین جاسـت بـیـایید بیـایید

 

آن خانه لطیف است نشان هاش بگفتید

از خـواجـه آن خـانـه نـشـانـی بـنـمایـیـد

 

یک دسته گل کو اگر آن باغ بدیدید

یک گوهر جان کو آگر از بحر خدایید

 

ای قـوم به حـج رفـتـه کـجـایید کجـایید

معشوق همین جاسـت بـیـایید بیـایید

 

ای قـوم به حـج رفـتـه کـجـایید کجـایید

معشوق همین جاسـت بـیـایید بیـایید

 

معشوق تو هـمسایـه دیـوار بـه دیـوار

در بادیه سر گشته شما در چه هوایید

 

گـر صــورت بی صــورت مـعـشـوق ببینیـد

هم خواجه و هم خانه و هم کعبه شمایید

 

ده بار از آن خانه بـدان راه بـرفـتـید

یک بار از این خانه بر این بام بر آیید

 

ای قـوم به حـج رفـتـه کـجـایید کجـایید

معشوق همین جاسـت بـیـایید بیـایید

 

 

برچسب‌ها:

نوشته شده در تاريخ 19 دی 1393برچسب:حج,شعر,عاشق,عاشقانه, توسط شهید همت
نامگذاری "پنج شنبه سیاه" برای تهران ، نه از بابت مرگ یک شهروند ، که به این دلیل است که رویداد هفته گذتشه نشان داد که ما ، تا چه اندازه از عواطف و مسوولیت های انسانی دور شده ایم و چه سیاهی و نکبتی بالاتر از این که جامعه انسانی و فرهنگی ما به جایی برسد که در برابر قتل یک همنوع ، هیچ واکنشی جز تماشا از خود نشان ندهد. واقعاً چگونه می شود این واقعیت را هضم کرد که دهها و صدها انسان ، در حالی که می توانستند به کمک همدیگر ، یک انسان را از خطر مرگ نجات دهند ، دست روی دست گذاشتند و "نچ نچ" کنان ، شاهد خونریزی تدریجی یک جوان و نهایتاً مرگ او شدند؟!
عصرایران - پنجشنبه گذشته ، برای تهران یک روز سیاه بود و  میدان کاج سعادت آباد هم مرکز این سیاهی؛ جایی که یک جوان چاقو خورده ، 45 دقیقه نقش بر زمین بود و از مردمی که اطرافش جمع شده بودند ، التماس می کرد که به دادش برسند اما "مردم فهیم و با فرهنگ" ما ، تنها تماشاچی مرگ یک همنوع خود بودند تا شعر "بنی آدم اعضای یکدیگرند" در میان وارثان سعدی ، عینیت یابد!

ماجرا از این قرار بوده که دو نفر در این میدان درگیر می شوند و یکی به ضرب چاقو ، دیگری را نقش بر زمین می کند و مانع آن می شود که دیگران به داد قربانی برسند.
فیلمی که از این حادثه خونبار در اینترنت منتشر شده ، نشان می دهد که افراد پرشماری پیرامون قاتل و مقتول گرد آمده و با خونسردی مشغول تماشای ماجرا و گوش دادن به سخنان قاتل بودند که در مذمت قربانی سخن می گفت و هر از گاهی نیز لگدی بر پیکر خونین و نیمه جان او می زد!

انبوده جمعیت نیز به جای آن که به کمک یکدیگر ، جوان قربانی را از مهلکه دور کنند و به آمبولانس اورژانس برسانند ، ترجیح می دادند با موبایل های خود از صحنه فیلمبرداری کنند ، با یکدیگر حرف بزنند و حتی بخندند و البته گاهی نیز از سر دلسوزی به جوان غرقه در خون بگویند: اصلاً تکان نخور ، برایت خوب نیست!

نامگذاری" پنجشنبه سیاه" برای تهران ، نه از بابت مرگ یک شهروند ، که به این دلیل است که رویداد روز پنجشنبه نشان داد که ما ، تا چه اندازه از عواطف و مسوولیت های انسانی دور شده ایم و چه سیاهی و نکبتی بالاتر از این که جامعه انسانی و فرهنگی ما به جایی برسد که در برابر قتل یک همنوع ، هیچ واکنشی جز تماشا از خود نشان ندهد.
واقعاً چگونه می شود این واقعیت را هضم کرد که دهها و صدها انسان ، در حالی که می توانستند به کمک همدیگر ، یک انسان را از خطر مرگ نجات دهند ، دست روی دست گذاشتند و "نچ نچ" کنان ، شاهد خونریزی تدریجی یک جوان و نهایتاً مرگ او شدند؟!

اگر مرگ آن جوان ، مصیبتی برای بازماندگانش هست - که قاعدتاً هست - رفتار شرم آور هموطنان ما که فقط تماشا کردند و هیچ نکردند ، مصیبتی برای همه ماست و هشداری است تا بلکه به خود آییم و از خود بپرسیم که واقعاً داریم به کدام سمت و سو می رویم؟

نکته قابل توجه اینجاست که به دلیل آن که این اتفاق در منظر عمومی رخ داده بود ، کمک کنندگان اساساً به دردسر متهم شدن دچار نمی شدند ولی افسوس که غیرت و انسان دوستی ، کمتر از آنی شده که تا قبل از این حادثه تصورش را می کردیم و چه جای ترسناکی شده است شهر برای زیستن!
اگر این اتفاق در یک کشور غربی رخ می داد ، همین صدا و سیمای ما ، بارها فیلم آن را پخش می کرد که ایها الناس ببینید که  غرب ، چقدر از اساسات و عواطف انسانی خالی شده است ، اما اینجا ، جز سکوت و لاپوشانی ، کار دیگری نباید!

اما سیاهی روز پنجشنبه ، ابعاد دیگری هم دارد ؛ دقت کنید که قتل در شهر تهران و نه در بیابان های اطراف ، آن هم در بالای شهر رخ داده ؛ جایی که لابد پلیس باید حضور می داشت یا دستکم بلافاصله بعد از حادثه باید خود را بدانجا می رساند ، با این حال آن طور که روایت شده ، حضور دیرهنگام پلیس و بعد از حضور نیز عدم اقدام جدی  برای دستگیری قاتل  و نجات فرد قربانی  ، از عوامل مرگ این جوان بوده است.

این سهل انگاری ، آنقدر آشکار و خجالت بار بوده که حتی فرمانده پلیس تهران بزرگ را نیز به سخن آورده و خبر از برخورد پلیس با دو مأموری داده که با بی کفایتی تمام ، نتوانسته اند از عهده یک نفر برآیند و اجازه داده اند جوان نیمه جان ، آنقدر بر آسفالت خیابان باقی بماند تا جان دهد.

واقعاً آیا مردم حق ندارند بپرسند حضور یا عدم حضور پلیس چه توفیری در این مواقع دارد؟ آیا مأموران پلیس این قدر آموزش ندیده اند که بدانند در این قبیل موارد ، می توانند غیر از تماشا کردن و منفعل بودن ، کاری هم کرد؟!
راستی ، رئیس پلیس منطقه ، بعد از این افتضاح ، چه می کند ؟ آیا استعفا خواهد کرد و از مردم عذر خواهد خواست یا آن که انگار نه انگار؟!

اورژانس نیز باید توضیح دهد که چه زمانی به صحنه رسید ؟ آیا همانگونه که پیشتر گفته اند زمان رسیدن اورژانس در تهران ، 15 دقیقه است ، در این صحنه نیز 15 دقیقه ای خود را به صحنه رسانده اند یا این 15 دقیقه ها شعارهایی بیش نیستند؟ و این پرسش وقتی دردناک تر می شود که بدانیم پزشکان بیمارستانی که سرانجام قربانی را بدان رسانده اند ، گفته اند که اگر حتی 10 دقیقه زودتر می رساندند ، قطعاً زنده می ماند.

پنج شنبه ای که گذشت را چرا نباید " پنج شنبه سیاه" بنامیم، وقتی ثابت شد عاطفه ها و مسوولیت های انسانی و نوع دوستی ها در جامعه ما ، بسیار پیشتر از آن جوان ، کشته شده اند و ماموران پلیس هم(نه همه شان) ، آن گونه که باید و شاید حافظ جان شهروندان نیستند که اگر بودند ، از عهده یک مجرم آماتور بر می آمدند و نمی گذاشتند جوان مردم در روز روشن در وسط شهر ، آن قدر بر روی زمین بماند و خونریزی کند که بمیرد و راهی گورستان شود.

ای کاش بتوانیم ، بار دیگر همان ایرانیانی باشیم که حتی رفتن خار بر پای دیگری را برنمی تابند چه رسد به آن که یک نفر در مقابل چشمانشان بمیرد و آنها فقط تماشاگر باشند.
به اصالت مان برگردیم!
 
***
بخشی از فیلم مربوط به حادثه

 


برچسب‌ها:

نوشته شده در تاريخ 19 دی 1393برچسب:روز سیاه,مردمان,تهران, توسط شهید همت

میلاد باسعادت حضرت محمد(ص)و امام صادق را به شما عزیزان تبریک میگویم


برچسب‌ها:

نوشته شده در تاريخ جمعه 19 دی 1393برچسب:میلاد,با سعادت,حضرت محمد,امام صادق, توسط شهید همت

شهدا شرمنده ایم در این پست تلاوت بسیار زیبا  از " سوره فتح " را برای شما عزیزان قرار داده است.

برای دانلود این تلاوت بسیار زیبا به ادامه مطلب مراجعه نمایید.

حجم : 5031 KB


برچسب‌ها:

نوشته شده در تاريخ 19 دی 1393برچسب:قران,تلاوت,سوره,فتح,سوره فتح, توسط شهید همت

قال علی (علیه السلام):

«اِیّاکَ وَالقُحَة فَأنَّها تَحدُوکَ عَلی رُکوبٍ القَبائح وَ التَّهَجُّم عَلی السَیّئات؛(1) از بی شرمی و بی حیایی دُوری کن، زیرا این (صفت زشت) تو را بر زشتیها مسلط می کند و بسوی بدیها به پیش می برد.»

یکی از هشدارهای اجتماعی که در فرهنگ دینی از آن به عنوان مفتاح و کلید بدیها یاد شده نداشتن شرم و حیاء و پرده دری است.

جزئیات بیشتر را در ادامه مطلب مشاهده فرمایید.

بی شرمی و پرده دری

قال علی (علیه السلام):

«اِیّاکَ وَالقُحَة فَأنَّها تَحدُوکَ عَلی رُکوبٍ القَبائح وَ التَّهَجُّم عَلی السَیّئات؛(1) از بی شرمی و بی حیایی دُوری کن، زیرا این (صفت زشت) تو را بر زشتیها مسلط می کند و بسوی بدیها به پیش می برد.»

یکی از هشدارهای اجتماعی که در فرهنگ دینی از آن به عنوان مفتاح و کلید بدیها یاد شده نداشتن شرم و حیاء و پرده دری است.

کسی که از خوی زیبای حیاء محروم گردد پرده های عصمت و پاکی را یکی از پس دیگری از جلو راه بر می دارد و به هرگونه پلیدی و پلشتی تن می دهد. در روایت فوق که از امام علی(ع) نقل کردیم به سه نکته اشاره شده است:

1ـ اعلام خطر نسبت به کمرنگ شدن حیاء و شرم در جامعه دینی، زیرا واژه "قحه" از ریشه"وقح" و وقاحت است و به معنای "قلة الحیاء" و رخت بر بستن حیاء از زندگی انسان آمده است.

2ـ اگر صفت زیبای شرم و حیا از زندگی فردی و اجتماعی انسانها جدا شد زمینه های ارتکاب گناه و رفتار زشت به آسانی فراهم می گردد.

3ـ انسان بی حیاء و پرده در، هجوم به گناهان می برد و ارتکاب کار زشت برایش آسان می شود و در واقع به سوی بدیها سوق داده می شود.

لغت شناسان حیاء را این گونه معنی کرده اند:

«اَلحَیاءُ اِنقِباضُ النَّفسِ عَنِ القَبائح وَ تَرکُهُ لِذالِک؛(2) شرم، خود داری نفس است از زشتی ها و انجام ندادن آنها به خاطر زشت بودن آنها.»

در حقیقت آدم با حیاء، بر خود مسلط است، با تقویت اراده، نفس خود را کنترل می کند و از گرایشهای نفس حیوانی به سوی بدیها جلوگیری نماید.

علامه جوادی آملی می نویسد:

«منشأ حیاء ادراک چیزی است که صدور آن زشت باشد، و اثر آن ابتدا در چهره ظاهر می شود. حیاء از ارتکاب قبیح "فضیلت" است و حیاء از فراگیری احکام دینی "رذیلت" بنابراین حیاء بر محور متعلق به حسن و قبح متصف می شود.»(3)

حیاء و کمرویی

در آغاز این فصل از نوشتار شایسته است به این نکته اشاره کنیم که: فرق است بین شرم و حیاء داشتن و کمرو بودن. برخی از افراد بین این دو فرق نمی گذارند، و حال آن که می توان گفت این دو مفهوم در برابر هم قرار دارند، توضیح این که:

کمرویی، ناتوانی یا کم توانی فراگیر اجتماعی است، کمرویی نوعی اختلال رفتاری است و می توان آن را از عوامل بازدارنده رشد شخصیت اجتماعی انسان بشمار آورد. ریشه کمرویی توجه زیاد به خود و ترس از مواجهه با دیگری است.

اما "حیاء" و خویشتن داری از انجام کار زشت و رفتار ناپسند، امری ارادی و ارزشمند و خوشایند است، انسان کم رو گرفتار شخصیت منفی در اجتماع است ولی انسان با حیاء دارای متانت و وقار اجتماعی است. و مردم او را به عنوان انسان مثبت و با اراده و با شخصیت می شناسند.

در فرهنگ دینی و روایی ما کم رویی نکوهش و از حیاء و شرم ستایش شده است، امام علی(ع) می فرماید:

«اَلحَیاءِ یمنع الرِّزق؛(4) کم رویی مانع رزق و روزی است.»

روشن است کسی که کمرو باشد و از روبرو شدن با دیگران وحشت داشته باشد و نتواند با همنوعان خود ارتباط برقرار کند، زمینه کسب و کار و اشتغال او ضعیف می گردد و در نتیجه عنصر سربار خواهد شد که قدرت کار و ابتکار از او گرفته شده است.

در بیان دیگر آن حضرت می فرماید:

«من زقّ وجهه زقّ علمه؛(5) کسی که کمرو باشد دانایی و دانش او هم اندک خواهد بود.»

دانش پژویی که توانایی و روی پرسش و سؤال از استاد را نداشته باشد پیشرفت چشمگیری نخواهد داشت. علم دانش با گفتگو و پرسش و پاسخ بالنده می شود و ژرفا پیدا می کند، دانش آموز و یا دانشجوی کم رو بسیاری از مجهولاتش بی پاسخ می ماند و در نتیجه علم و دانش او پرورش لازم را پیدا نمی کند.

البته حیاء و شرمی که ریشه عقلانی داشته باشد زیبا و زیبنده انسان خداباور است به همین جهت در روایات دینی حیاء به دوگونه تقسیم شده است، رسولخدا(ص) فرمود:

«الحیاء حیاءان حیاء عقلٍ و حیاء حمقٍ فحیاء العقل العلم، و حیاء الحمق الجهل؛(6) حیاء دوگونه است حیای ناشی از خرد و حیای برخاسته از نابخردی، حیای خرد دانش است و حیای نابخردانه جهل و نادانی.»

انسان عاقل و خردمند خود را در محضر خدا می بیند و از قانون شکنی و عبور از محرمات الهی و شکستن مرزها و حدود دینی، پرهیز می کند و با پاکی و پروا داشتن از هرگونه بی پروایی و بی تقوایی دوری می گزیند و می داند که در برابر هر گناهی چندین چشم تیزبین در عالم هستی او را رَصَد می کنند از این رو حریم می گیرد و حرمت قوانین و فرامین الهی را رعایت می کند و از هرگونه زشتی و رذیلت خود را مصون و محفوظ نگه می دارد. این نتیجه حیای خردمندانه انسان مؤمن است.

اما کسی که لباس شرم و حیا را دریده است گمان می کند که دیده هشیار و بیداری نیست و گاهی به خیال خام خویش گوشه خلوتی پیدا می کند و گناه می کند، غافل از آن که:

آفرینش همه تنبیه خداوند دل استدل ندارد هر آنکس که ندارد به خداوند اقرار

این همه نقش عجیب بر در و دیوار وجودهر که فکرت نکند نقش بود بر دیوار

رسولخدا(ص) فرمود:

«از مثل های پیامبران جز این سخن مردم بر جای نمانده است: وقتی حیا نداشتی هر کاری می خواهی بکن.»(7)

این هشدار جدی است، یعنی اگر کسی بی حیا و پرده در شد و از خدا و خلق شرم نکرد در لبه پرتگاه است و هر آن ممکن است سیل او را به کام خود فرو ببرد و نابود سازد.

حیاء لباس اسلام

از رسولخدا(ص) چنین نقل شده است که فرمود:

«الاسلام عریانٌ و لباسه الحیاء؛(8) اسلام برهنه است و حیاء پوشش آن است.»

"لباس ظاهری" برای انسان چند خاصیت دارد:

الف: عورت و عیب های جسمی انسان را می پوشاند.

ب: حافظ و نگهدارنده بدن از آسیب هاست.

ج: نزدیکترین چیز به بدن لباس است.

د: در برابر سرما و گرما به انسان کمک می کند.

هـ: اصولاً لباس مایه زینت و زیبایی اندام است.

دین وایمان و اسلام هم لباسی دارد که همه این آثار بر او بار می شود و آن شرم وحیاء است. شرم و حیاء عیوب باطنی انسان را می پوشاند، انسان را در برابر آسیبها و آفتها محافظت می کند، نزدیکترین صفت فضیلت که سرآمد همه فضیلتها به شمار آمده است "حیاء" است.

حیاء یک ارزش و زینت برای انسان است، عامل بازدارنده از ارتکاب بی پرواییها بشمار می رود. از این رو باید گفت: حیاء یک صفت وجودی است نه عدمی، حیاء حالت انفصال نفسانی نیست که از ضعف و سستی و بی ارادگی انسان حکایت کند، بلکه حیاء یک حالت فعال در وجود آدمی است که در رفتار او تجلّی و تبلور پیدا می کند، انسان با حیاء شخصیت انسانی و اجتماعی خود را به نمایش می گذارد.

به همین جهت اسلام از او به عنوان "لباس" نام برده یعنی هم عامل بازدارنده است و هم عامل زینت بخش، آراستگی انسان در فضای ارزشها در درجه اول به وسیله حیای او به دست می آید.

انسان با حیاء با رفتار خود شخصیت ایمانی و الهی خود را نشان می دهد و عقل و خرد خود را به اثبات می رساند:

علی(ع) فرمود:

«اَعقَلُ النّاسِ اَحیاهُم؛(9) خردمندترین انسانها با شرمترین آنهاست.»

و باز فرمود:

«اَلحَیاءُ سَبَبٌ الی کُلِّ جَمیل؛(10) شرم وسیله رسیدن به هر زیبایی و نیکی است.»

و در یک سخن، به فرمایش علی(ع):

«اَلحَیاءُ مِفتاحُ کُلِّ خَیر؛(11) شرم کلید همه خوبیهاست.»

آثار و پی آمد بی حیایی

در نقطه مقابل شرم و حیاء، بی پروایی و بی حیایی است. انسانی که حیاء ندارد هیچ دست اندازی در برابر خود نمی بیند، مرکب شهوات او لجام گسیخته است و او را به پیش می برد، هیچ مانعی و رادعی برای خود نمی بیند، به قول معروف: "به ترس از کسی که از خدا نمی ترسد" کسی که حریم حرمت خدای جهان را نگه نمی دارد از او باید ترسید، اعتماد و اطمینان به او کاری نابخردانه است، پیامبر بزرگوار اسلام در یک هشدار جامع به جامعه اسلامی خطر بی حیایی و بی تعهدی و بی تفاوتی را این گونه گوشزد نموده است:

«کیف بکم اذا فسد نساؤکم و فسق شبابکم و لم تأمروا بالمعروف و لم تنهوا عن المنکر؟ قیل له: و یکون ذلک یا رسول اللّه؟ قال: نعم و شرّ من ذلک، و کیف بکم اذا امرتم بالمنکر و نهیتم عن المعروف؟ قیل: یا رسول اللّه و یکون ذلک؟ قال: نعم و شرٌّ من ذلک. وکیف بکم اذا رأیتم المعروف منکراً و المنکر معروفاً؛(12) چگونه باشید آن گاه که زنانتان فاسد شوند و جوانانتان بدکاره گردند و امر به معروف و نهی از منکر نکنید؟ گفتند: ای پیامبر خدا آیا این ممکن است؟ فرمود: آری و از این بدتر نیز توان بود. چگونه باشید آنگاه که به کارهای زشت دستور دهید و از کارهای نیک مردم را بازدارید؟ گفتند: آیا ممکن است؟ فرمود: آری بدتر از آن این که نیک را زشت و زشت را نیک انگارید.»

"فاسق و فاسد" به کسی گفته می شود که از پوسته اسلام خارج شود. اگر کسی در رفتار از چارچوب شریعت محمدی(ص) بیرون رفت و حکم و قانون الهی را نپذیرفت و به آن پایبندی نشان نداد، قرآن به او سه لقب داده است "ظالم"(13) و "کافر"(14) و "فاسق"(15).

بنابراین انسان بی حیاء در گام اول به خویشتن ستم می کند و در گام دوم از راه درست و راست دین خارج می شود و در سومین گام در ردیف کافران و بی دینان قرار می گیرد، از این رو در روایات آمده است که امام صادق(ع) فرمود:

«لا ایمان لمن لاحیاء له؛(16) ایمان ندارد کسی که حیاء ندارد.»

رسولخدا(ص) فرمود: «...من حرم الحیاء فهو شرٌّ کلّه؛(17) آن که از (نعمت) حیاء محروم شد تمام وجودش شر و بدی است.»

اگر سیل بند شکسته شد خطر آب گرفتگی و تخریب قطعی و حتمی است، حیاء سیل بند مستحکمی است در برابر شرور و گناهان، اگر کسی حیاء را از دست داد گویا این سد شکسته شد و خطر نابودی نزدیک گردید.

علی(ع) فرمود: «الحیاء یصدّ عن فعل القبیح؛(18) شرم و حیاء مانع زشتکاری است.»

اگر این مانع برداشته شد زشتی ها و پلشتی ها در زندگی اجتماعی یکی پس از دیگری خود را نشان خواهد داد.

کم حیایی در زنان

حیاء به عنوان یک صفت ارزشی و یک فضیلت اخلاقی در رفتار هر کسی جلوه کند زیباست ولی پیامبر اکرم(ص) فرمود:

«الحیاء حسن ولکنّ فی النّساء احسن؛(19) شرم خوب است ولی در زنان خوبتر و زیباتر است.»

به گفته یکی از دانشمندان اسلامی:

«گرچه این خصلت، اختصاص به زنان ندارد ولی زن سهم بیشتری در این باره دارد، زنی که با حیاست در کردار،گفتار، تصمیم گیریها، در محل کار، محل تحصیل،منزل و در زندگی دارای وقار، نجابت، متانت، شایستگی، و انضباط ویژه ای است که وی را از دیگران متمایز می سازد. در نتیجه می نمایاند که این زن از اصالت و شخصیت و نیز از عفت و پاکدامنی بیشتری برخوردار است... .»

ویل دورانت می گوید: «جنگ زنان عاقل با گریز و شرم رویی است، شرم رویی نوعی عقب نشینی مدبّرانه است که از ترس و پاکی می زاید و با لطف و زرنگی گسترش می یابد.»(20)

به همان نسبت که شرم و حیاء در زنان نشانگر شخصیت متین آنها به شمار می رود، بی حیایی و پرده دری نشان دهنده سبکی و بی شخصیتی آنان است. ویل دورانت می گوید:

«زنان بی شرم جز در موارد زودگذر، برای مردان جذاب نیستند خود داری از انبساط و امساک در بذل و بخشش بهترین سلاح برای شکار مردان است؟ اگر اعضای نهانی انسان را در معرض عام تشریح می کردند توجه ما به آن جلب می شد ولی "رغبت و قصد" به ندرت تحریک می شد.

مرد جوان به دنبال چشمان پرحیاست و بی آن که بداند حسّ می کند که این خودداری ظریفانه از یک لطف و رقّت عالی خبر می دهد، حیاء پاداشهای خود را پس انداز می کند و در نتیجه نیرو و شجاعت مرد را بالا می برد.»(21)

در منابع دینی نیز به این نکته اشاره شده و نسبت به کم حیایی و بی حیایی زنان هشدارهای لازم داده شده است، حاصل آن این است که: اگر در جامعه دینی زنان از حیاء و شرم لازم برخوردار نباشند آن جامعه در حال انفجار خواهد بود و زود یا دیر کیفر اعمال خود را خواهد دید.

استعمارگران و استکبار گستران عالم نیز از این کانال جوامع اسلامی را تهدید می کنند و زمینه سقوط آنان را فراهم می سازند، بهترین نمونه عینی این واقعیت را باید در سقوط کشورهای اسلامی "اندلس" دید که چگونه با رواج و گسترش بی عفتی و بی حیایی و آلوده کردن جوانان به فساد و بی بند و باری دشمن به اهداف شوم خود رسید و کشور اسلامی با سابقه چندین ساله را به کام فساد و تباهی فرو برد و غیرت ها را همراه منابع طبیعی آنان به غارت برد.

امام صادق(ع) درباره حساسیّت حیاء و بی حیایی در رابطه با زنان فرمود:

«اَلحَیاءُ عَشرَةُ اَجزاءِ، تِسعَةٌ فِی النِّساءِ وَ واحِدٌ فِی الرِّجالِ. فَأِذا حاضَتِ الجارِیَةُ ذَهَبَ جُزءٌ مِن حیائِها، فَأِذا تَزوّجَت ذَهَبَ جُزءٌ فَأِذا اَفرَغَت ذَهَبَ جُزءٌ، فَأِذا وَلَدَت ذَهَب جُزءٌ، وَ بقی لها خمسة اجزاءٍ، فَأن فَجَرت ذَهَبَ حَیاءُها کُلُّه وَ اِن عَفَّت بَقِی خَمسةُ اجزاءٍ؛(22) شرم و حیاء ده جزء دارد که نه جزء آن در زنان و یک جزء آن در مردان است. هنگامی که زن نخستین خون رگلی خود را دید یک جزء از حیای او از بین می رود. به هنگام ازدواج جزء دیگر و در زمان زناشویی بخش دیگر از بین می رود، و به هنگام زایمان هم جزء چهارم حیاء از میان می رود و پنج جزء دیگر آن باقی می ماند، که اگر زن به فحشاء و گناه روی بیاورد آن پنج جزء یک جا از او رخت بر می بندد و اگر عفت و پاکدامنی را پیشه خود سازد آن پنج جزء باقی می ماند.»

این بود نگاهی دیگر به یکی از هشدارهای مهم اجتماعی از نگاه دین و آیین محمّدی(ص) امید آن است که جامعه اسلامی به ویژه زنان و دختران مسلمان درّ گرانمایه حیاء و حجاب را پاسدارند و از پرده دری و بی حیایی به عنوان یک بیماری واگیر اجتماعی بپرهیزند تا سپهر معنویت و انسانیت فراگیر گردد و دیو رذیلت و وقاحت از کوی و برزن رخت بربندد.

پی نوشت ها:ـــــــــــــــــــــــ

23. غررالحکم، چاپ دانشگاه، ج 2، ص 212.

24. مفردات راغب واژه "حیاء".

25. تفسیر تسنیم.

26. میزان الحکمه، ری شهری، ترجمه، ج 3، ص 1356.

27. همان.

28. مدرک پیشین.

29. همان مدرک، ص 1358.

30. نهج الفصاحه.

31. میزان الحکمة، ج 2، ص 1352.

32. همان.

33. همان.

34. تحف العقول، ص 35.

35. و 36. و 37. سوره مائده، آیات 45، 44، 47.

38. میزان الحکمه، ج 3، ص 356.

39. تزکیة النفس، ج 1، شفیعی مازندرانی، واژه حیاء.

40. میزان الحکمة، ج 3، ص 1354.

41. نهج الفصاحه، واژه (حیاء)، حدیث 2006.

42. تزکیة النفس، شفیعی مازندرانی، ج 1، ص 190 ـ 189.

43. لذات فلسفه، ویل دورانت، ص 132.

44. تزکیة النفس، شفیعی، ص 192.


برچسب‌ها:

نوشته شده در تاريخ 19 دی 1393برچسب:بی شرمی,پلدختر,سایبری, توسط شهید همت

شهدا شرمنده ایمکلیپ شهدای پلدختر را برای شما عزیزان مهیا نموده است. امیدوارم از دیدن این کلیپ زیبا لذت ببرید.

برای دانلود به ادامه مطلب مراجعه نمایید.

حجم : 5082 KB


برچسب‌ها:

نوشته شده در تاريخ 19 دی 1393برچسب:, توسط شهید همت

حضور حماسی مردم در یوم الله 22 بهمن

برای دیدن با کیفیت بالا به ادامه مطلب مراجعه نمایید.

حجم : 771 KB


برچسب‌ها:

نوشته شده در تاريخ 19 دی 1393برچسب:, توسط شهید همت


گفتم که خدا مرا مردای بفرست
طوفان زده ام راه نجاتی بفرست
فرمود که با زمزمه یا مهدی (عج)
نذر گل نرگس صلواتی بفرست

اللهم صل علی محمد و آل محمد


برچسب‌ها:

نوشته شده در تاريخ 19 دی 1393برچسب:, توسط شهید همت

به عشق رهبر دلها حماسه خواهم ساخت


برچسب‌ها:

نوشته شده در تاريخ 19 دی 1393برچسب:, توسط شهید همت


برچسب‌ها:

نوشته شده در تاريخ 19 دی 1393برچسب:, توسط شهید همت

 

 

                          

                     

 

 


برچسب‌ها:

نوشته شده در تاريخ 19 دی 1393برچسب:, توسط شهید همت
نوشته شده در تاريخ 19 دی 1393برچسب:, توسط شهید همت

VLC نام نرم افزاری با حجم بسیار کمتر از نرم افزاری های مشابه که می تواند ۹۹ درصد فیلم هایی را که کاربران اغلب تماشا می کنند را اجرا نماید.
حجم پائین و محیط بسیار ساده نرم افزاری از مهم ترین قابلیت های این نرم افزار محسوب می شود.

در نظر بگیرید برای اجرای DVD های خود باید نرم افزارهای سنگینی همچون Cyberlink PowerDVD و یا Corel WinDVD را بر روی سیستم خود نصب کنید.

این نرم افزار ها ضمن این که فضای نسبتاً زیادی از هارد دیسک شما را اشغال می کنند ، برای اجرای فیلم ها نیز فضای زیادی هم از حافظه سیستم یعنی Ram را اشغال می کنند. اما VLC بسیار کم حجم و سبک است در حالی که می تواند به راحتی DVD ها را نمایش دهد.

قابلیت های کلیدی نرم افزار VLC media player 1.1.10 :
– پخش انواع فرمت ها از جمله MPEG-1, MPEG-2, MPEG-4, DivX, mp3,TS و...
- پخش انواع DVD ، VCD
- حجم بسیار اندک نسبت به قابلیت های فراوان آن و همچنین نسبت به نرم افزار های مشابه
- محیط بسیار ساده و کاربر پسند
- ارائه نرم افزار بصورت کاملا رایگان
- پشتیبانی در زبان های مختلف
- قابلیت اجرا در اکثر سیستم عامل ها یعنی ویندوز ، لینوکس ، مکینتاش و …
- پوسته های متعدد برای سلیقه های مختلف
-پشتیبانی از نسخه های مختلف ویندوز از جمله ویندوز ویستا
- پشتیبانی کامل از زبان شیرین فارسی


NovinSoftWare.Com قیمت: رایگان
NovinSoftWare.Com دانلود با حجم 20 مگابایت

نکته:در توضیحات نرم افزار از توضیحات سایت Novin Software استفاده شده است.


برچسب‌ها:

نوشته شده در تاريخ 18 دی 1393برچسب:, توسط شهید همت

سلام به همه دوستان عزیز بازدیدکننده.

مدتی است که بعضی وبلاگ های اونوری اومدن و "کارشناسانه" حدیثی را علم کرده اند که بدین شرح است:

امام صادق (ع) فرمودند : هر پرچمی قبل از قیام قائم برافراشته شود، صاحب آن طاغوتی است که در برابر خدا پرستش می شود.

در این مطلب،پاسخی دندان شکن به این دست از دوستان از منبعی که در پایان ذکر می شود می دهیم که ببینیم باز بحثشان چیست؟

 

 

پاسخ را در ادامه مطلب بخوانید

چند روایت به این مساله اشاره می کند که هر قیامی قبل از قائم (عج) باطل است. که برای فهم صحیح این روایات باید چند مساله را مد نظر قرار داد.
خبر واحد
1-در مسائل اعتقادی ، نمی توانیم به خبر واحد اعتناء کنیم. یعنی حدیثی که بیان آن توسط امام معصوم مشکوک باشد ، نمی تواند حجیت قطعی در بحث های عقیدتی داشته باشد. و با مسلمات دینی معارضه کند.
تعارض با مسلمات دینی
2- یکی از معیارهای سنجش احادیث ، بررسی عقلی آنها ، با توجه به مسلمات دینی است. که از نظر عقلی و با رجوع به اعتقادات مسلم ، این دسته از احادیث نمی تواند مورد قبول قرار گیرد. چون :
الف) عدم جواز قیام یعنی پذیرش ظلم و سکوت مطلق. که قطعا از منظر دینی ما جایز نیست.
ب) عدم جواز قیام یعنی خداوند بندگان خدا را برای مدتی طولانی به حال خود رها کرده و بسیاری از احکام حکومتی تعطیل می باشد. در حالی که دین خدا همیشگی است.
ج) عدم جواز قیام یعنی بندگان در عصر غیبت ناچار از ارتکاب فعل حرام ، سکوت در مقابل حکومت طاغوت ، هستند
تعارض با قرآن
2- یکی از معیارهای بررسی احادیث ، ارائه آن به قرآن برای سنجش سازگاری و یا عدم سازگاری است. و در صورت تعارض یک حدیث با قرآن ، باید آن حدیث را مورد اعراض قرار داد. وجود احکام حکومتی در قرآن ، دستور امر به معروف و نهی از منکر ، مباحث جهاد و ... ، به ما نشان می دهد که هر حدیثی حکومت دینی را برای دوره ای رد کند ، حدیث صحیحی نیست.
تعارض با روایات بسیار
3- این دسته از احادیث (که هر قیامی را قبل از قائم (عج) طاغوت می خواند) ، با دسته های متعددی از روایات منافات دارد و همین تعارض سبب رد این دسته از احادیث می شود.
الف) تمام روایاتی که اثبات کننده ولایت فقیه در دوره غیبت است ، نفی کننده این دسته از روایات است.
ب) روایاتی که به قیام های متعدد اشاره می کند و حمایت و تائید اهل بیت از آنها را بیان می کند. از جمله قیام زید (که امام صادق ع در روایتی می فرماید : به خدا قسم عمویم شهید شد (علامه امینی، الغدیر، ج 3، ص 70)، قیام مختار که بعد از 5 سال اندکی داغ اهل بیت را تسکین داد ، و قیام های متعدد حسنی ها
ج) روایاتی که بیان کننده ارزش انتظار و تشویق به آن است. با توجه به اینکه قطعا معنای انتظار زانوی غم بغل کردن نیست ، بلکه اقدام عملی می خواهد. مثلا :
گروهی از جوانان بنی هاشم به محضر رسول خدا (ص) آمدند، پیامبر (ص) با دیدن آن ها دگرگون شد و چشمش پر از اشک گردید و آثار ناراحتی از چهره اش آشکار شد، آن ها علت پرسیدند، فرمود: «ما خاندانی هستیم که خداوند برای ما آخرت را بر دنیا برگزید، و خاندان من بعد از من گرفتار رنج های شدید و تبعید و کنارزدن از مقام هایشان می گردند تا این که گروهی از مشرق می آیند که با آن ها پرچم های سیاه است، خواهان نیکی و عدالت می شوند، ولی به خواسته آن ها اعتنا نمی شود، آن گاه آن ها مبارزه و نبرد می کنند و سرانجام یاری شده و پیروز می گردند، و آن چه را می خواهند به آن ها می دهند، ولی آن ها پذیرا نمی شوند تا آن را به شخصی از خاندانم بسپارند، آن گاه آن شخص سراسر زمین را آن گونه که از ظلم پر شده پر از عدالت می کند، هر کدام از شما آن زمان را درک کند باید به قیام کنندگان بپیوندد، هرچند روی برف ها سینه خیز برود .( تفسیر پیام قرآن، ج 10، ص 83)
د) روایاتی که به پیش بینی حوادث قبل ظهور می پردازد و به مدح روی می آورد . مثل : مردی از اهل قم قیام می کند، مردم را به سوی حق دعوت می نماید، جمعیتی نیرومند که مانند پاره های آهن (سخت و استوار) هستند، به گرد او جمع می شوند که طوفان های حوادث آن ها را نمی لرزاند، و از جنگ با دشمن خسته نمی شوند، و ترس به آن ها راه ندارد، و توکلشان به خداست . (محدث قمی، سفینة البحار، ج 2، ص 446، واژه قم)

صحت روایات در صورت معنای دیگری
آنچه تا این جا بررسی شد ، با توجه به یک نوع فهم از این دسته روایات بود. و نشان داده شد که اگر مدلول و منظور این روایات نفی هر گونه قیامی باشد ، قطعا این روایات مردود هستند. اما اگر منظور این روایات مطلب دیگری باشد ، صحت آنها را می توان پذیرفت. مثل اینکه :
1-اگر کسی برای خود پرچم بر افرازد و بدون دعوت به اصل دین و زمینه سازی برای ظهور حضرت (عج) قیام کند ، قیامش طاغوتی است.
2- منظور از نفی قیام در چند مورد خاص بوده و آنها نیز همان مواردی هستند که شکست قیام ها روشن بوده و نباید در آن موقع خود را به خطر می انداختند. همان گونه که امام صادق (ع) عدم قیام خود را به دلیل کمی پیروان بیان می کنند.
3-منظور پرهیز دادن از فریب بنی عباس بوده باشد.

منبع مطلب: سایت سوال سیتی


برچسب‌ها:

نوشته شده در تاريخ 18 دی 1393برچسب:, توسط شهید همت

علاوه بر دلایل عقلی و قرآنی ، احادیث بسیاری نیز بر نظریه ولایت فقیه دلالت می کنند ، که خلاصه ای از آنها را در چند دسته تقدیم می کنم:

الف. حدیث خلافت:
«اللهم ارحم خلفائی ... الذین یأتون من بعدی ویرُون عنّی حدیثی و سنّتی.» (من لایحضر الفقیه ج 4 ص 420)
در این حدیث ، فقها خلیفه رسول خوانده شده اند.

ب. حدیث وراثت:
«قال رسول الله(ص): العلماء ورثه الأنبیاء» (کافی ج 1 ص 32)
رسول خدا(ص) فرمود: «علماء وارثان انبیاء هستند.»
و مفاد آن انتقال ولایت از انبیاء به علما و فقها است. جمله ی «و من سلک طریقاً یطلب فیه علماً» که در دنباله ی این حدیث آمده است، با انطباق علما بر ائمه ی معصومین(ع) مغایرت دارد.

ج. حدیث حکام:
قال علی – علیه السلام – العلماء حکّام علی النّاس (مستدرک الوسایل ج 17 ص 321)
علی(ع) فرمود: علما حاکمان بر مردمند.
مفهوم حاکم کاملاً روشن است و دلالت آن بر ولایت فقیه، امری غیرقابل تردید است.

ادامه در ادامه مطلب...

 

 

د. حدیث اختیار امام:
قال علی – علیه السلام – الواجب فی حکم الله و حکم الإسلام علی المسلمین – بعد ما یموت إمامهم أو یقتل، ضالاً کان أو مهدیا ً – أن لا یعلموا عملاً و لا یقّدموا یداً و لا رجلاً قبل أن یختاروا لأنفسهم إماماً عفیفاً ورعاً عارفاً بالقضاء و السنّه یجیء فیئهم و یقیم حجّهم جمعنهم، و یجبی صدقاتهم.» (مستدرک الوسائل ج 6 ص 14)
علی(ع) فرمود: واجب است در حکم خدا و حکم اسلام نسبت به مسلمین، اینکه هیچ عملی را انجام ندهند و دست به سوی چیزی و یا کاری دراز نکنند و قدم در هیچ جائی ننهند، مگر آنکه قبلاً برای خود رهبری عفیف و پرهیزکار و عارف و عالم به احکام قضا و سنت رسول خدا(ص) انتخاب نمایند. تا اموال عمومی را گرد آورد و حج و جمعه مردم را بپا دارد و صدقات را جمع نماید.

هـ. حدیث مجاری امور:
«قال الحسین – علیه السلام – مجاری الامور بید العلماء باللاه الامناء علی حلاله و حرامه.» (مستدرک الوسائل ج 17 ص 315)
امام حسین(ع) فرمود: زمام امور مردم به دست عالمانی است که علمشان از سرچشمه وحی گرفته شده باشد. و امین بر حلال و حرام خدا باشند.

و. حدیث حاکم:
قال الصادق – علیه السلام – ینظر إنّ من کان منکم ممّن قد روی حدیثنا و نظر فی حلالنا و حرامنا و عرف أحکامنا فلیرضوا به حکماً فإنّی قد جعلته علیکم حاکماً. (کافی ج 1 ص 67)
امام صادق(ع) فرمود: مردم باید دقت کنند و از میان فقهایی که راوی حدیث ما هستند و در احکام حلال و حرام ما صاحب نظرند و به احکام اهل بیت(ع) آشنایی دارند، فقیهی را انتخاب کنند و او را در میان خود حاکم قرا دهند. چرا که من او را بر شما حاکم قرار دادم.
بدین ترتیب فقها از جانب ائمه ی معصومین(ع) به عنوان حکام تعیین شده اند و مردم هر کسی را که از میان فقها انتخاب نمایند، هم او منتخب و نایب امام نیز هست.

ز. حدیث حصون:
قال الإمام موسی بن جعفر – علیهما السلام – لاّن المؤمنین الفقهاء حصون الإسلام کحصن سور المدینة لها (کافی ج 1 ص 38)
امام موسی بن جعفر(ع) فرمود: مؤمنان فقیه برای اسلام چون دژ و دیوار محافظ شهرند که اسلام را در برابر دشمنان نگهبانند.
این نوع حفاظت که در آن تشبیهی نیز به کار رفته است، به معنی حفظ علمی احکام اسلام نیست، بلکه منظور از آن تشکیل قدرت سیاسی و اجرای احکام و برپایی عدالت و دفع دشمنان و اداره ی امور مسلمین و سایر مسایلی است که در مفهوم ولایت فقیه نهفته است.

ح. حدیث تقلید:
امام حسن عسگری از امام صادق – علیهما السلام – نقل می کند:
من کان من الفقهاء صائناً لنفسه و حافظاً لدینه و مخالفاً علی هواه و مطیعاً لأمر مولاه فللعوامّ أن یقلّدوه و ذلک لا یکون ألاّ بعض فقهاء الشیعة. (وسائل الشیعه ج 27 ص 131)
از فقها آن کس که پرهیزکار و حافظ دین و مخالف هوای نفس و مطیع اوامر و احکام خدا باشد، عامّه مردم باید از او تقلید نمایند.
تقلید کامل در تمامی افعال به معنی آن است که در همه ی امور، مرجع و مقلّد مسلمین فقیه است، و اداره ی امور اجتماعی، سیاسی، اقتصادی، و مدیریت جامعه اسلامی باید به دست فقیه انجام گیرد.

هـ. توقیع شریف:
و امّا الحوادث الواقعة فارجعوا فیها إلی رواة حدیثنا (أحادیثنا) فإنّهم حجّتی علیکم و أنا حجّة الله. (وسائل الشیعه ج 27 ص 140)
در حوادث و پیشامدها به راویان حدیث ما رجوع کنید، زیرا آنان حجّت من بر شمایند و من حجّت خدایم.
منظور از حوادث واقعه، تنها مسائل و احکام شرعیه نیست. زیرا از واضحات است که در این مورد باید به فقیه مراجعه نمود، بلکه مقصود از آن، پیشامدهای اجتماعی و گرفتاریهایی است که برای مردم و مسلمین روی می دهد. در چنین مواردی وظیفه آن است که مردم به فقها مراجعه کنند. همان طوریکه امام(ع) حجت خداست و معنی آن تنها بیان احکام کلی اسلام نیست، بلکه شامل ولایت امر به مفهوم زمامداری امور مسلمین نیز هست، فقها نیز چنین حجتهایی هستند که مردم در تمامی امور خود باید به آنها مراجعه کنند. مفهوم این کلام، آن است که فقها از طرف امام(ع) حجت بر مردم هستند و همه ی امور مسلمین و تمامی کارها و شئون اجتماعی به آنان واگذار شده است.

ط. حدیث منزلت:
منزلة الفقیه فی هذا الوقت کمنزلة الأنبیاء فی بنی إسرائیل. (بحار الانوار ج 75 ص 346)
«جایگاه فقیه در این وقت مانند منزلت انبیاء در میان بنی اسرائیل است.»
بی شکّ جایگاه انبیای بنی اسرائیل، مقام ولایت و زمامداری امور بنی اسرائیل بوده است.

ی. همچنین روایاتی مانند:
«لو لا ذلک اختلط علی المسلمین امورهم» و «لا تبطل حدودالله فی خلقه و لا تبطل حقوق المسلمین بینهم». که هر کدام به نوبه ی خود، دلیل روشنی بر ضرورت نظام سیاسی و دولت و امامت و ولایت فقیه است.


برچسب‌ها:

نوشته شده در تاريخ 18 دی 1393برچسب:, توسط شهید همت

حضرت آیت الله خامنه ای با اشاره به نزدیک بودن روز قدس افزودند: روز قدس یک روز بین المللی اسلامی و روز بزرگ و مهمی است که ملت ایران و دیگر ملتهای مسلمان، حرف حقی را که استکبار حداقل شصت سال برای خاموش کردن آن سرمایه گذاری کرده بود، فریاد می کنند.

 

حضرت آیت الله خامنه ای خاطرنشان کردند: ملت ایران و دیگر ملتهای مسلمان در روز قدس حرف حقی را که استکبار حداقل شصت سال برای خاموش کردن آن سرمایه گذاری کرده بود، فریاد می کنند.

به گزارش جهان به نقل از پایگاه اطلاع‌رسانی دفتر مقام معظم رهبری، در چهارمین دیدار رمضانی رهبر معظم انقلاب با نخبگان کشور، صدها نفر از استادان و اعضای هیأتهای علمی دانشگاهها، عصر امروز در دیدار با حضرت آیت الله خامنه ای، به تبادل نظر درباره مسائل دانشگاهی – علمی – پژوهشی – اجتماعی – فرهنگی – سیاسی و اقتصادی پرداختند.
در هفته های اخیر نیز دانشجویان – «شعرا و ادیبان» و فعالان اقتصادی در جلسات جداگانه با ایشان دیدار و گفتگو کرده بودند.
در آغاز جلسه عصر امروز، 14 نفر از اعضای هیأتهای علمی دانشگاهها، بیش از 2 ساعت، درباره مسائل مختلف اعلام نظر و «پیشنهادها – انتقادها و راه حلهای خود» را مطرح کردند.
حضرت آیت الله خامنه ای پس از شنیدن و تأمل در سخنان استادان دانشگاه، سخنان مهمی در زمینه پیشرفت علمی کشور و نقش دانشگاهها و همچنین اهمیت روز قدس بیان کردند.
حضرت آیت الله خامنه ای با اشاره به نزدیک بودن روز قدس افزودند: روز قدس یک روز بین المللی اسلامی و روز بزرگ و مهمی است که ملت ایران و دیگر ملتهای مسلمان، حرف حقی را که استکبار حداقل شصت سال برای خاموش کردن آن سرمایه گذاری کرده بود، فریاد می کنند.
ایشان تأکید کردند: تشکیل نظام جمهوری اسلامی در ایران و اعلام روز قدس و تبدیل سفارت رژیم صهیونیستی در تهران به سفارت فلسطین، حرکت تهاجمی بود که در مقابل توطئه شصت ساله استعمار برای محو فلسطین از نقش جغرافیای جهان، ایستاد.
رهبر معظم انقلاب اسلامی خاطرنشان کردند: روز قدس پشتوانه امنیت کشور نیز است و هر ایرانی که روز قدس به خیابان می آید، در واقع به امنیت کشور و ملت و حفظ دستاوردهای انقلاب کمک کرده است.
حضرت آیت الله خامنه ای افزودند: به لطف خداوند امسال نیز روز قدس در کشور و در کشورهای اسلامی با عظمت تر برگزار خواهد شد.
حضرت آیت الله خامنه ای همچنین در سخنان خود پیشرفتهای علمی را از ارکان و ستونهای اصلی ایستادگی با شکوه و پر عظمت ملت ایران در مقابل جبهه استکبار خواندند و تأکید کردند: این پیشرفتهای علمی که به ملت بزرگ ایران، اعتماد به نفس، سربلندی، قوت اراده و شجاعت استقامت بخشیده است، مرهون دانشگاه و دانشگاهیان است.
رهبر معظم انقلاب، با اشاره به تهدیدهای مستمر «نظامی ـ امنیتی ـ اجتماعی و سیاسی» دشمنان، ترور دانشمندان کشور، تحریم ایران و تلاش سلطه جویان برای فتنه انگیزی در داخل و وادار کردن نظام اسلامی به تعظیم در مقابل نظام سلطه افزودند: ملت ایران در مقابل جبهه دشمنان، با کمال قدرت و استقامت ایستاده است و به پشتوانه پیشرفتهای علمی و عملی کشور، به سلطه طلبان و زیاده خواهان جهانی، قاطعانه «نه» گفته است.
ایشان دانشگاه را مبدأ پیشرفتهای علمی و عزت و آبروی ملت ایران خواندند و تأکید کردند: دشمن بدون تردید از این مرکز مهم قدرت افزایی ایران غافل نیست و غافل نخواهد شد.
رهبر معظم انقلاب اسلامی علم زدایی و دین زدایی از دانشگاهها را 2 هدف اصلی جبهه سلطه گران دانستند و در تشریح روشهای علم زدایی افزودند: ترور دانشمندان ایران از جمله این روشهاست اما روش اصلی و پیچیده دشمن این است که دانشجو و استاد و دانشگاه را به کارهای غیرعلمی سرگرم کند تا آرزوی ملی ایرانیان، یعنی شکوفایی علمی تحقق نیابد.
حضرت آیت الله خامنه ای تلاش بی وقفه و پرشتاب برای پرکردن فاصله علمی کشور با قافله علم و دانش را کاملاً ضروری خواندند و تأکید کردند: باید به نهضت علمی، روح تازه ای بدمیم و همه ظرفیتهای دانشگاهی و کلیه استادان و دانشجویان برای جهش علمی کشور، وارد این میدان سرنوشت ساز شوند.
ایشان در همین زمینه، نقشه جامع علمی را ترسیم کننده منظومه علمی مورد نیاز کشور برشمردند و افزودند: باید با تکیه بر علم نافع، میان نیازهای کشور و فعالیت بخشهای مختلف علمی، هماهنگی ایجاد شود.
گسترش فرهنگ نوآوری به ظرفیت چند میلیونی استاد و دانشجو، تشکیل منظومه کامل علمی،  تلاش برنامه ریزی شده برای اجرای نقشه جامع علمی  و دخالت دادن «حقیقی و نه تشریفاتی» دانشگاهها در حل مسائل کشور از دیگر نکاتی بود که رهبر انقلاب در بحث پیشرفت علمی کشور مطرح کردند.
ایشان توجه به چرخه ایده علمی تا مصرف را نیز بسیار مهم دانستند و افزودند: دولت و دانشگاهها با همکاری متقابل، روند شکل گیری ایده در ذهن نخبگان تا تبدیل آن به علم و سپس فناوری و بعد صنعت را سازمان دهی کنند.
حضرت آیت الله خامنه ای پس از تبیین ابعاد نقشه دشمن برای علم زدایی از دانشگاهها به هدف دوم جبهه استکبار یعنی دین زدایی از مراکز علمی پرداختند.
ایشان خاطرنشان کردند: ملت ایران خوشبختی واقعی و امنیت حقیقی و معنوی می خواهد و تحقق این هدف بسیار مهم بدون علم و یا با علمِ بدون دین ممکن نیست بنابراین جامعه و در رأس آن دانشگاه باید به معنای حقیقی متدین باشد.
رهبر معظم انقلاب اسلامی برای جلوگیری از برداشت ظاهری و سطحی از تعبیر «دانشگاه متدین و دینی» تأکید کردند: دانشگاه متدین یعنی دانشگاهی که از معرفت عمیق دینی، ایمان عمیق و «باور ژرف از دین و معارف دینی» برخوردار باشد که در این زمینه نقش استادان، بسیار مهم است.
حضرت آیت الله خامنه ای دانشجویان را «زمامداران فکر و علم و آینده کشور» خواندند و خاطرنشان کردند: سلطه گران می خواهند نسل جوان دانشجو را به «بی ایمانی، ولنگاری عقیدتی و هرزه پویی ذهنی» سوق دهند که وظیفه همه بویژه استادان دانشگاههاست که با این طرح شوم، مقابله کنند.
رهبر معظم انقلاب اسلامی دانشمندان جوان و متدین را بن بست شکنان پیشرفتهای بدست آمده برشمردند و خاطرنشان کردند: جوانان متدین ما در عرصه های صنایع دفاعی، سلولهای بنیادی،  انرژی هسته ای، هوا فضا، ابررایانه ها و دیگر عرصه ها بسیار خوش درخشیده اند و با کمک دیگر دانشمندان کشور را به پیش می برند.
رهبر معظم انقلاب اسلامی با اظهار خرسندی فراوان از دیدار با نخبگان علمی و دانشگاهی کشور، مطالب ارائه شده در این دیدار را بسیار پرمغز و سنجیده خواندند و افزودند: در میان مطالبی که در این جلسه مطرح شد، حرفهای نو و پیشنهادهای جالبی نیز وجود داشت که در مجموع نشان دهنده گرایش برگزیدگان علمی و دانشگاهی برای ارائه فکر و اندیشه است.
ایشان با اشاره به سخنان یکی از اساتید دانشگاه درخصوص خلاء نهاد آینده نگر در کشور، افزودند: هدف از برگزاری نشست های اندیشه های راهبردی، پرکردن این خلاء است و باید پیرو این نشست ها، کارهای بزرگی با همکاری اهل فکر انجام شود.
حضرت آیت الله خامنه ای تأکید کردند: یکی از نیازهای کنونی جامعه برگزاری جلساتی با حضور افراد برگزیده و صاحب اندیشه و طرح دیدگاهها و افکار آنان در سطح جامعه است، تا این اندیشه ها به تدریج به گفتمان عمومی جامعه تبدیل شوند.
رهبر معظم انقلاب اسلامی یکی از مسائل ضروری و مهم برای جامعه دانشگاهی بویژه اساتید و همچنین حوزویان را آشنایی با واقعیات کشور و داشتن اطلاعات و تحلیل صحیح از شرایط کشور دانستند و افزودند: رسانه های دیداری و شنیداری بیگانه، حجم انبوهی از اطلاعات و تحلیل های معیوب، ناقص و غیرواقعی را پمپاژ می کنند که اگر دانشگاهیان و حوزویان، دارای اطلاعات واقعی نباشند، ممکن است تحت تأثیر این تحلیل های مسموم قرار گیرند.
حضرت آیت الله خامنه ای یکی از راههای مطلع شدن دانشگاهیان از واقعیات کشور را حضور مستمر مسئولان در دانشگاهها برشمردند و تأکید کردند: مسئولان باید با مجامع دانشگاهی و اساتید محترم جلسات پرسش و پاسخ بگذارند و ضمن پذیرفتن انتقادهای دلسوزانه، از دیدگاههای صاحبنظران و نخبگان علمی نیز استفاده کنند.
رهبر معظم انقلاب اسلامی خاطرنشان کردند: مسئولان باید انتقادهای عالمانه و سازنده و تند و تیز نخبگان را بپذیرند و آنرا مخالفت با نظام تعبیر نکنند.
حضرت آیت الله خامنه ای افزودند: حتی بسیاری از انتقادهای گزنده نیز از روی دلسوزی است و مسئولان باید قدردان نخبگان و صاحبنظرانی باشند که چنین انتقادهای دلسوزانه ای را مطرح می کنند.
ایشان در عین حال به دانشگاهیان و اساتید توصیه کردند: در انتقادها، مرز میان انتقاد سازنده و تخریب رعایت شود و سخنان به گونه ای نباشد که جدول دشمن را کامل کند و زمینه گسترش بدبینی در جامعه را فراهم آورد.
رهبر معظم انقلاب اسلامی یکی دیگر از نکات ضروری برای دانشگاهیان و اساتید را آگاهی از مسائل و واقعیات منطقه و جهان بویژه تحولات اخیر منطقه دانستند و خاطرنشان کردند: تحولات کنونی در منطقه، حوادثی عظیم، بسیار مهم و تأثیرگذار است.
رهبر معظم انقلاب اسلامی یکی از نتایج حوادث اخیر منطقه را، مشخص شدن نادرستی تئوریهای سیاسی و اقتصادی غربی خواندند و خاطرنشان کردند: حوادث منطقه و شرایط بداقتصادی کشورهای غربی در مجموع نشان می دهند تئوریهای سیاسی و اقتصادی غرب ناقص و عقیم است، بنابراین باید در جهت تقویت بیش از پیش فکر و اندیشه اسلامی گام برداریم.
 در آغاز این دیدار، استادان و اعضای هیأتهای علمی به تشریح دیدگاههای علمی، دانشگاهی، پژوهشی، اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و فرهنگی خود پرداختند.
-    دکتر سیدضیاءالدین تابعی – استاد دانشگاه علوم پزشکی شیراز
-    دکتر غلامرضا جمشیدی ها – استاد رشته تاریخ دانشگاه تهران
-    دکتر حسن دانایی فرد – استاد رشته مدیریت دولتی در دانشگاه تربیت مدرس
-    دکتر اشرف معینی – دانشیار دانشگاه علوم پزشکی تهران
-    دکتر سیدجلال دهقانی فیروزآبادی – استاد روابط بین الملل دانشگاه علامه طباطبایی
-    دکتر حمیدرضا فرتوک زاده – دانشیار دانشگاه صنعتی مالک اشتر
-    دکتر الهام امین زاده – استاد دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران
-    دکتر رضا راعی – دانشیار رشته مدیریت مالی دانشگاه تهران
-    دکتر سیدرضا مجدزاده – استاد دانشگاه علوم پزشکی تهران
-    دکتر داود پرچمی – استادیار جامعه شناسی دانشگاه شهید بهشتی
-    دکتر زین الدینی – استاد دانشگاه صنعتی اصفهان
-    دکتر رنجبر – رئیس مجمع نخبگان اساتید بسیجی و عضو هیأت علمی دانشگاه تربیت مدرس
-    دکتر علیرضا جهانگیریان – عضو هیأت علمی دانشکده هوا فضای دانشگاه صنعتی امیرکبیر
-    و دکتر عبدالحمید نقره کار – دانشیار دانشکده معماری و شهرسازی دانشگاه علم و صنعت
مهمترین محورهای سخنان استادان دانشگاهها در دیدار با رهبر انقلاب عبارتست از:
-    ارزیابی واقع بینانه از فعالیتهایی که تاکنون با عناوین مختلف برای ایجاد تحول در علوم انسانی صورت گرفته است.
-    نبود فلسفه مبتنی بر مبانی دینی و بومی در برخی علوم از جمله علوم پزشکی
-    طراحی¬نظام مدیریتی¬جمهوری¬اسلامی به¬عنوان چارچوب علمی¬وتخصصی¬انتخاب مدیران
-    ضرورت انسجام، هم افزایی و ارتقای ظرفیت سطوح مختلف سیاست گذاری ملی
-    لزوم نظریه پردازی اسلامی – ایرانی به عنوان چارچوب حل مشکلات و مسائل «ملی، منطقه ای و جهانی»
-    تأسیس فرهنگستان و دانشگاههای تخصصی علوم انسانی
-    تقویت کرسی های نظریه پردازی و ایجاد پژوهشگاهها و قطبهای تخصصی نظریه پردازی
-    اهمیت تدوین سند تحول علوم انسانی
-    تأسیس نهادی آینده نگر که بطور مستمر سیاستها و تصمیمات فعلی را براساس منافع آینده کشور ارزیابی کند
-    برخورد فعال حقوقی برای پاسخگو کردن مجامع و مراکز بین المللی در قبال سیاستها و اقدامات خود
-    توجه بیشتر به ظرفیت دیپلماسی عمومی در حوزه روابط بین الملل
-    برنامه ریزی برای تدریس حقوق فضا همگام با پیشرفتهای کشور در بخش هوا – فضا
-    بی نتیجه ماندن تحریم ها بر اثر ایستادگی هوشمندانه نظام و مردم
-    بهره برداری مناسب از فرصتهای نوظهور «اجتماعی، اقتصادی و سیاسی» در منطقه و جهان در چارچوب احیای تمدن اسلامی
-    فرهنگ سازی برای تبدیل گفتمان علمی به گفتمان مسلط جامعه
-    توجه به نقشه جامع علمی کشور در هرگونه تصمیم گیری و سیاست گذاری
-    اهمیت پارکهای علم و فناوری در جذب شرکتهای دانش بنیان
-    رویکرد نهادگرایانه علمی، راه اصلی توسعه و پیشرفت
-    تأسیس شبکه ابداعات و اختراعات
-    پیشنهاد تأسیس صندوق ملی حمایت از اولویت های علمی و فناوری
-    و توجه به سنتهای اصیل اسلامی ایرانی در معماری و شهرسازی

منبع: سایت جهان نیوز


برچسب‌ها:

نوشته شده در تاريخ 18 دی 1393برچسب:, توسط شهید همت

Comodo Internet Security نرم افزاری کامل برای برقراری امنیت سیستم و اینترنت شما می باشد.به کمک این نرم افزار کاربران قادر خواهند بود تا با استفاده از ابزارهای موجود در این نرم افزار امنیت مناسبی را برای ارتباطات اینترنتی خود برقرار نمایند و مانع از نفوذ هکرها به سیستم خود شوند

همچنین از اجرای برنامه های خرابکارانه این افراد جلوگیری نمایند. ابزار شناسایی ویروس ها یکی دیگر از قسمت های پرکاربرد این نرم افزار می باشد که به وسیله آن کاربران قادر به شناسایی ویروس هایی می باشند که در سیستم آن ها قصد اجرا شدن دارند.

مزایای بسته امنیتی COMODO Internet Security 5:

- دارای آنتی ویروس قدرتمند برای مقابله با انواع ویروس ها

- دارای Firewall بسیار قدرتمند برای کنترل کامل درگاه ها و اتصال ها

- دارای سندباکس قدرتمند

- متکی نبودن بر دیتابیس

-آپدیت روزانه بسیار کم

-سازگاری با نسخه های مختلف ویندوز از جمله ویندوز محبوب 7

دانلود نسخه 32 بیتی COMODO Internet Security 5

دانلود نسخه 64 بیتی COMODO Internet Security 5

برای دانلود نسخه های جداگانه آنتی ویروس یا فایروال این بسته امنیتی به لینک زیر مراجعه کنید

ورود

دانلود کامل آپدیت نرم افزار تا الان

دانلود با حجم 137 مگابایت

طریقه آپدیت:

اگر در Safe Mode این کار را انجام دهید بهتر است.

به مسیر نصب آنتی ویروس رفته و به پوشه Scanners بروید.

فایل bases.cav موجود در پوشه scanners را به bases.old تغییر دهید و فایل دانلود شده را در آنجا کپی کنید.

سیستم را ریستارت کنید


برچسب‌ها:

نوشته شده در تاريخ 18 دی 1393برچسب:, توسط شهید همت

صراط مستقیم

واسط بین خدا و خلق، ائمّه اطهار علیهم السلام هستند.

چگونه در عباداتمان ائمّه علیهم السلام را واسط بین خود و خداوند متعال قرار دهیم؟

راحت ترین راه برای این کار این است که:

یکی از 14 ائمّه معصوم علیهم السلام را نصب العین خود قرار دهید (یعنی به چشم خود در نظر بگیرید و هر گونه او را با شناخت صحیح می شناسید، همانگونه عبادت کنید).

توضیح اینکه: در اعتقادات، رفتار و منش، روحیّات و صفات، حرکات و سکنات سعی کنیم عیناً مثل آنها عمل کنیم و یا حداقل شبیه آنها بشویم. و این فقط در مورد عبادات نیست. بلکه اگر بخواهیم در صراط مستقیم باشیم باید در همه حال اینگونه باشیم تا آنها واسط بین ما و خداوند متعال بطور واقعی باشند.


برچسب‌ها:

نوشته شده در تاريخ 18 دی 1393برچسب:, توسط شهید همت

پیام حضرت ولی عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف به آیة الله حایری، مؤسس حوزه ی علیمه قم

زمان حاج شیخ چند ماه شهریه نرسید، به گونه ای که طلّاب مأیوس بودند و پراکنده می شدند. آقا فرمودند: «ظهرِ ماهِ رمضان در مدرسه ی فیضیه خوابیده بودم، دیدم منادی ندا می کند: «آقا سیّد محمّدرضا! به حاج میرزا مهدی بگویید، به آقا شیخ عبدالکریم بگویند که از گریه های امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف، وجوه متوجّه قم شد.»

وقتی قضیه را به حاج میرزا مهدی گفتم، فردای آن روز حاج شیخ را ملاقات کرده و فرمودند: خواب شما از رویاهای صادقه بوده و یک نفر مشهدی، تقبل کرده که هر ماهه تمام شهریه را بدهد.

وقتی از مرحوم حاج شیخ پرسیدم: شما که به مکه مشرّف شده اید، چرا گفتند: به آقا شیخ عبدالکریم بگویید و نگفتند به حاج شیخ عبدالکریم بگوئید؟ فرمود: سر این مطلب آن است که من مکه ی نیابتی رفتم نه اصالتی».


برچسب‌ها:

نوشته شده در تاريخ 18 دی 1393برچسب:, توسط شهید همت

امام زمان عجل الله تعالی فرجه چه می خواهند؟

جرا چندیست از او خبری به شیعیان نرسیده است؟

چه کسی به فکر این است که امام زمان علیه السالم الآن چه می خواهند؟

آیا این به دلیل بی توجّهی همه نسبت به او نیست؟


برچسب‌ها:

نوشته شده در تاريخ 18 دی 1393برچسب:, توسط شهید همت

عجله اصلاً چیز خوبی نیست.

-حالا به ما اعتماد کنید و اصلاً عجله نکنید.

خواهشمندم جمله ی بعد را بعد از یک دقیقه بخوانید تا اشتباه نکرده باشید.

 

می خواستیم فقط به شما ثابت کنیم که همه ی انسانها، هم عجله می کنند و هم به هیچ وجه اعتماد نمی توانند بکنند و همین موجب اشتباهات بسیار زیاد می شود. و مهم این است که این موضوع در خیلی از موارد باعث نافرمانی از دستورات خدای متعال می شود.

مثلاً خدای متعال می فرماید:

اجر شما را در آخرت خواهم داد. ولی ما در همین دنیا نتیجه اش را می خواهیم ببینیم.

یا خدای متعال می فرماید:

هر که برای من شریکی قائل شود (از مال و ثروت و زن و فرزند و دنیا و جاه و مقام و نفس و ...) جزایش آتش جهنّم است.

ولی ما به این مطلب ایمان نیاورده ایم، و هر کدام از ما به جای خدای متعال، آن چه هوای نفسمان می خواهد می پرستیم و هوای نفسمان را اطاعت می کنیم.

یا خدای متعال می فرماید:

رزق و روزی شما با من است و بر عهده ی من است شما به خاطر به دست آوردن مال و رزق و روزی دنیا، حرف ظالمین و کفّار را اجرا نکنید و مطمئن باشید که به همان رزق و روزی خواهید رسید.

ولی چقدر از مردان و زنان ما در همین زمان، فقط به خاطر ترس از کمبودهای مالی و رزق و روزی، از راههای حرام و غیر شرعی دنبال کسب و درآمد هستند و... .

بیائیم عجله نکنیم و به خدا اعتماد داشته باشیم.

 

 


برچسب‌ها:

نوشته شده در تاريخ 18 دی 1393برچسب:, توسط شهید همت

بگو: یا صاحب الزمان!

فاضل ارجمند، محب ولایت آقای شیخ جعفر ابراهیمی در نامه ای نوشته اند:

در سال 1415 ماه مبارک رمضان که جهت تبلیغ به اطراف شیراز رفته بودیم، افطاری را در منزل آقای خداکرم زارع بودم و ایشان داستان زیر را نقل کردند:

همسر من، به خاطر غده ای که در سر او پیدا شده مدتی بود که به سردرد مبتلا بود، آن هم سردرد شدید و دکترها از خوب شدن او مأیوس بودند. به اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام مخصوصاً وجود اقدس حجة بن الحسن امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف توسل پیدا کرد.

یک روز خیلی ناراحت و افسرده در منزل نشسته بود که ناگاه صدای درب بلند شد و سیدی نورانی وارد حیاط شدند. این خانم وقتی سید بزرگوار او را می بیند از علاقه ای که به سادات دارند می گوید: ای آقا من مبتلا به سردرد هستم که دکترها از خوب شدن من مأیوسند، شما از جدتان بخواهید تا مرا شفا دهد؛ من هم هر چه پول شما می خواهید به شما می دهم.

آقا در حالی که تبسم داشتند فرمودند: ما احتیاج به چیزی نداریم و آمده ایم برای شفای شما و شما خوب می شوید . پس از این هم، هر کجا درمانده شدی بگو: یا صاحب الزمان!

بی اختیار فریاد زد: " یا صاحب الزمان‌‌ " و بیهوش شد. وقتی به هوش آمد متوجه شد که سرش بر دامان زنان همسایه است. گفتند: جریان چیست؟ از اول تا آخر داستان را برای آنان نقل کرد، به حمدالله از همان وقت دیگر سردرد او بر طرف و نگرانی از این جهت ندارد.

 

                   کتاب شیفتگان حضرت مهدی (عج) جلد دوم ص 338

 

 


برچسب‌ها:

نوشته شده در تاريخ 18 دی 1393برچسب:, توسط شهید همت

سیّد میرزا آقا مختاری می گوید: یک روز من به خاطر رفع نیاز خود و خانواده به آقا اباعبدالله الحسین علیه السلام متوسّل گردیدم، و از ایشان خواستم تا از خدا بخواهد سببی فراهم نماید که بتوانم نیازمندی خانواده ام را برآورده نمایم. صبح که به قصد کار به کارگاه رفتم بعد از جمع آوری هیزم ها و روشن نمودن زیر دیگ های بزرگی که برای رنگ نمودن خامه ها استوار گردیده بود دیدم رئیس کارخانه که آن زمان فردی آلمانی بود به همراه سرکارگر ایرانی به ریگرزخانه آمد در حالی که آتش زیر دیگهای زبانه می کشید، او از سر کارگر پرسید این بچه کیست؟ سرکارگر جریان مرا به آن فرنگی گفت. او به من رو کرد و با حالت کنایه گفت: من شنیده ام آتش سید را نمی سوزاند! به محض شنیدن این حرف هیزم ها را از جلو کوره کنار زدم و به زیر کوره داخل آتش ها رفتم. آن دو نفر با دستپاچگی سعی بر این نمودند که مرا از کوره بیرون بیاورند ومن با نام «یا حسین» بر فراز آتش ها نشسته بودم، به هر وسیله ای بود مرا بیرون کشیدند.

فرد آلمانی چهره ی مرا بوسه زد و زیر لب به سرکارگر چیزی گفت. فردای آن روز سرکارگر به منزل ما آمد و وجه قابل توجّهی را تحت عنوان جایزه به من داد.

این امر هنگامی صورت گرفت که اکثر برادران و خواهر من مریض و در منزل تحت مداوا بودند و هزینه ی مداوای آنها بسیار سخت و طاقت فرسا شده بود. به لطف خدا با آن پول امورات آن روزگار گذشت و در چند روز بعد آن فرد آلمانی نیز به دین اسلام مشرّف گردید.

در برابر پروردگار سجده شکر به حای آوردم و قصد کردم هر ساله با هزینه ای که برای زندگی تأمین می نمایم به زیارت آقا اباعبدالله الحسین علیه السلام بروم و بدین صورت ارادت خود را به جدّم حسین بن علی علیه السلام عرضه نمایم.

حاج سیّد میرزا آقا مختاری نقیب السادات، سیّدی پاک طینت بود. ایشان می گفت زمانی که شناسنامه مرسوم گردید برادرانم نام فامیل خود را حسینی عراقی گرفتند ولی من با توجّه به القاب اجداد خود و همچنین به منظور اینکه نام پدر و القاب اجدادم را حفظ نمایم نام فامیل خود را مختاری انتخاب و در شناسنامه ثبت نموده ام. شدّت ارادت و عشق این سیّد به اجدادش بالاخص به امام شهیدان حسین بن علی و مولایش حضرت حجّة بن الحسن العسکری علیه السلام به حدّی بود که در وصف نمی گنجد.

گویی که مظلومیّت جدّش حسین بن علی علیه السلام را با تمام وجود در آن دوران لمس می کرد. از همان جوانی نیز غلام درگاه ابا عبدالله الحسین بود و یکی از سران هیئت های مذهبی اراک بود، کلامش در هنگام صحبت، نافذ و نوحه سرایی او جان انسانها را جلا می داد و بر وجود مشتاقان خاندان ولایت حلاوت می بخشید.

در شانزده سالگی به منظور ادای دین و عهدی که بسته بود برای پابوس حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام عازم کربلا گردید. ایشان می گفت سفر اوّل من حدود یک ماه و نیم طول کشید آن قدر این سفر به کام من شیرین بود که حلاوت آن را فقط شیفتگان امامت و ولایت می دانند.

ایشان می گفت از سفر اوّل که برگشتم اراده نمودم جهت سال دوم به منظور برپایی عزاداری خامس آل عبا خیمه ای با همکاری بعضی از خیّرین اراکی تهیه و به کربلا ببرم تا هر ساله در صحن مطهّر اباعبدالله الحسین علیه السلام زیر آن خیمه عزاداری آن حضرت را بر پا کنم. وقت موعود رسید و سال بعد خیمه بزرگی را از اصفهان تهیه و خریداری نمودم و آن را با خود به کربلا بردم، چون در صحن آقا اباعبدالله الحسین جا جهت استقرار آن وجود نداشت اداره اوقاف عراق پیشنهاد نمود تا آن را به کاظمین ببرم و در صحن امامان بزرگوار حضرت موسی بن جعفر و امام جواد علیهم السلام بر پا دارم، من هم این کار را کردم و در ایّام محرم روضه خوانی را به مدّت ده روز زیر آن خیمه برقرار کردم.

ابوالفضل سبزی و حجت سبزی، امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف و کربلایی کاظم


برچسب‌ها:

نوشته شده در تاريخ 18 دی 1393برچسب:, توسط شهید همت

«وَالَّذینَ کَفَرُوا اَوْلیاؤُهُمُ الطّاغُوتُ یُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ اِلَی الظُّلُماتِ.»

و کسانی که کافر شده اند، سرپرستان آنها طاغوت هستند که آنها را از نور به ظلمات و تاریکی‌ها خارج می‌کنند.

آیه 257 سوره مبارکه بقره

 

 


برچسب‌ها:

نوشته شده در تاريخ 18 دی 1393برچسب:, توسط شهید همت

زداغ لاله ی در خون طپیده

شفق در لجه ی خون آرمیده

عروس شب کمند نور می بافت

برای دختر بکر سپیده

به روی نیزه ی خورشید نقشی است

که رنگ از چه ره ظلمت پریده

ولی پوشیده عالم رخت ماتم

به یاد مادران داغ دیده

ز شهر شام اینک کاروانی

به دشت کربلا از ره رسیده

امیر آن همایون کاروان بود

ابرمردی قیامت آفریده

به دیدار برادر آمد از راه

به شیون خواهری محنت کشیده

به روی تربت پاک حسینی

فتاده زینب قامت خمیده

زنان مو پریشان، دیده گریان

گریبان را ز فرط غم دریده

یکی از داغ اکبر در نوا بود

یکی خار رهش در پا خلیده

رباب از داغ اصغر رفته از هوش

که دیده همسرش را سر بریده

سکینه بهر بابا آورد آب

که عباسش به خاک و خود طپیده

شده پر آبله پای یتیمی

پیاده بس که در صحرا دویده

شده نیلی رخش از ضرب سیلی

که رنگ از صورت ماهش پریده

به لب دارد هزاران شکوه کلثوم

زبس که طعنه از دشمن شنیده

بنال ای دل که روز اربعین است

که خون دل بریزد از دو دیده

مَنِ ژولیده میگویم دگر بار

شفق در لجه ی خون آرمیده

حسن ژولیده نیشابوری، گلواژه های عشق


برچسب‌ها:

نوشته شده در تاريخ 18 دی 1393برچسب:, توسط شهید همت

نام کتاب: تکلم امام حسین علیه السلام از ناحیه ی سر مقدس و رگ های بریده در 120 محل نویسنده: شیخ علی فلسفی (لطفی زاده) توضیحات: در احادیث فراوان آمده که در مسیر کوفه تا شام سر مقدس امام حسین علیه السلام شبها بر فراز نیزه همچون خورشید درخشیده و چون چراغ فروزانی راه را روشن می نمود و ارتش ابن زیاد به واسطه نورانیت و درخشندگی و روشنائی آن سر مقدس این مسافتِ طولانی را طی کرده و با وجود نور فراوانی که از آن سر مقدس منشعب می شد، از تاریکیها و خطرات آن مصون بودند. این کتاب شامل سه بخش می باشد. عنوان بخش اول تکلم امام حسین علیه السلام از ناحیه سر مقدس می باشد. این بخش شامل قسمتهایی با عناوین: تکلم سر مقدس امام حسین علیه السلام در کربلا، تکلم سر مقدس امام حسین علیه السلام در راه کوفه، تکلم سر مقدس امام حسین علیه السلام در شهر کوفه، تکلم سر مقدس امام حسین علیه السلام در راه شام و تکلم سر مقدس امام حسین علیه السلام در شهر شام می باشد. در انتهای این بخش بیان شده که در حدود 2000 نفر کافر از کربلا تا شام با دیدن سر امام حسین علیه السلام مسلمان شدند. بخش دوم تکلم امام حسین علیه السلام از رگهای بریده می باشد که شامل تکلم امام حسین علیه السلام از گلوی مبارک می باشد. بخش سوم نیز کافرانی که در اثر خون امام حسین علیه السلام مسلمان شدند را معرفی می کند.


برچسب‌ها:

نوشته شده در تاريخ 18 دی 1393برچسب:, توسط شهید همت

صهیونیستها هر نقطه‌ى دنیا که خواستند یک ساختمانى بسازند، آن علامت نحس ستاره‌ى داوود را سعى کردند یکجورى رویش تثبیت کنند. «مقام معظم رهبری 29/08/1387»

همانطور که همه‌ی خوانندگان محترم می‌دانند، ستاره‌ی داود بعنوان نماد اصلی صهیونیسم شناخته شده است و سایر نمادهای مرتبط با فراماسونری از قبیل«هرم، ابلیسک، چشم شیطان و ...» از جمله مواردی هستند که در بناها، آثار هنری مانند نقاشی، فیلم و کارتون و بازی‌های رایانه‌ای و...به چشم می‌خورند و می‌توان گفت در هر اثر و یا بنایی‌که این نمادها استفاده شوند، دست پنهان یا آشکار صهیونیست‌ها هم دیده می‌شود.

در این پست قصد دارم برای اولین بار به موضوع مهمی که در پست قبلی به طور مختصر و گذرا به آن اشاره کردم «یعنی محصولات شرکت سُک سُک» بپردازم و در این راه از همه‌ی شما عزیزان خواننده دعوت به همکاری می‌کنم.

به‌علت پاره‌ای ملاحضات از بیان کامل برخی کشفیاتم در این خصوص معذورم و سعی می‌کنم با اشاره‌ای گذرا قضاوت را به مخاطب واگذارم.

اولین موضوعی که در این خصوص نظر من و دوستانم را به خود جلب کرد، نام این شرکت است. دقت بفرمایید: «س ک س ک»

عمده‌ی محصولات این شرکت cd فیلم و کارتون‌های خارجی می‌باشند که بیشتر آن‌ها به علت مبتذل بودن از نظر رسانه‌ی ملی قابلیت پخش ندارند. حالا با وجود این برنامه‌های افتضاحی که از رسانه‌ی ملی پخش می‌شود، شما حدس بزنید چرا رسانه‌ی ملی حاضر به پخش آن‌ها‌ نیستند!؟

همچنین در کنار cd هایی که گفته آمد، کتاب‌های داستانی برای کودکان که تولید داخل هستند ارائه می‌شود که من در این پست به صورت ویژه به یکی از آن‌ها می‌پردازم.

 حضرت سلیمان(ع) نام این کتاب است.

به طرح جلد آن دقت بفرمایید:

 به حالت قرارگرفتن جن سبز پوش در پشت سر سلیمان توجه کنید. البته یکی از دوستان به من گفت: تو ذهنت منحرف است.

اما من قضاوت در این مورد را به شما می‌سپارم.

تذکر: چشم کودکان بسیار ریزبین و ذهن آن‌ها در ضبط تصاویر بسیار قدرتمند است.

  

 

 در این تصویر نماد نحس ستاره‌ی داود را در پشت سر سلیمان نبی مشاهده می‌کنید.

  به قسمتی که با خط سیاه نشان داده شده توجه کنید.

آیا شما در طول عمرتان چنین گلدان‌هایی دیده‌اید؟

ضمن این‌که بانو بلغیس هم که مشاهده می‌فرمایید بیشتر شبیه مانکن‌هایی مثل باربی و انجلیو جولی هست.

 

 

در این تصویر باد صبا به شکل یک بانوی بسیار زیبا و آرایش کرده به نمایش درآمده اما نمی‌دانم چرا وقتی داشتم این کتاب را برای پسرم می‌خواندم از من پرسید:

بابا این چیه؟ نمی‌اد به خوابم؟من ازش می‌ترسم...

 

 

 

 

 

در این تصویر نظر شما را به آن پسر بچه‌ی شیطان و آن دختر بچه‌ی هراسان پشت سر سلیمان نبی جلب می‌کنم.

 

 

 

 

 

پی‌نوشت یک: از همه دوستان عزیز دعوت می‌شود با بررسی دقیق‌تر این تصاویر در کشف سایر نمادها مشارکت نمایند.

پی‌نوشت دوم: در صورتیکه مایل به بررسی سایر تصاویر این کتاب هستید اعلام بفرمایید تا برایتان از طریق ایمیل ارسال کنم.

 این مطلب در پایگاه خبری ندای انقلاب هم بارگذاری شد که از مدیران آن تشکر ویژه می‌کنم


برچسب‌ها:

نوشته شده در تاريخ 17 دی 1393برچسب:, توسط شهید همت

شوق پرواز

از زمانی که خبر ساخت سریال«شوق پرواز» زندگی نامه شهید عباس بابایی به بازیگری «شهاب حسینی» را شنیدم، بی صبرانه منتظر لحظه های اشک آلود تماشای برگ برگ زندگی مردی از جنس آسمان بودم.

وقتی برخی از عوامل این سریال مانند آقای یدالله صمدی، آقای شهاب حسینی، خانم الهام حمیدی و خانم افسانه بایگان را در دیدار هنرمندان با رهبری دیدم بیش از پیش منتظر شروع اکران یک سریال فاخر و ارزشمند بودم.

بلاخره لحظات انتظار به سر رسید و چشم ما به سریالی ارزشمند از جنس انقلاب و شهدا روشن شد، هر جمعه برنامه ام را طوری تنظم می کردم که حتی المقدور هیچ یک از قسمت های این سریال را از دست ندهم.

اما بر خلاف انتظارم این سریال نتوانست آنگونه که کتاب «پرواز تا بی نهایت» که زندگی نامه شهید خلبان عباس بابایی است، نظرم را تامین کند. من با خواندن هر فصل از این کتاب آنقدر محو جمال و زیبایی باطن معنوی شهید می شدم که بارها با خود زمزمه می کردم که: یا لیتنی کنت معکم و سیل اشکانم جاری می شد.

البته من آدمی هستم که در برابر هرگونه اشاره ای به ارزش و جایگاه شهادت و شهیدان اشکم در مشکم است و با یک اشاره ی ساده و از آنجاکه خود را جامانده ی از غافله ی شهدا می دانم، ابر چشمانم بی اجازه شروع با باریدن می کنند و آبرویم را پیش حاضرین می برد.

مثلا؛ در روزگاری که سریال «مختارنامه» در حال پخش بود، طوری شده بود که پسرم «ابوالفضل» گاهی در حال تماشای سریال رو به من می کرد و با زبان کودکانه اش می پرسید؛ بابا چرا گریه نمی کنی؟؟!!

ولی این سریال با تمام برجستگی هایش، نتوانست آنگونه که کتاب زندگی نامه ی شهید بابایی، چشمانم را شست، چشمانم را بشوید. البته بی نسیب هم نبودم. اما به نظرم اشکی هم اگر بارید با پیش زمینه ای که از مطالعه ی کتاب مذکور داشتم، میسر شد.   

از نظر من یک اثر فاخر در عرصه ی دفاع مقدس و در راستای معرفی شهیدان به جامعه، آن است که مخاطب را به حس «قبطالــژی» برساند.

واژه ی «قبطالـژی» واژه ای جدید است که خودم برای اولین بار در این مطلب استفاده می کنم و در توضیح آن باید بگویم که واژه ی «نستالژی» که واژه ای شناخته شده در عرصه ی هنر نویسندگی، فیلم سازی، عکاسی و ... می باشد، همانگونه که می دانید به معنای: «یادش به خیر چه روزهایی بود» و «ای وای چه روزگاری داشتیم» می باشد. اما واژه ی جدید «قبطالـوژی» در واقع همان حس « یا لیتنی کنت معکم» است.

به هر حال مقصودم از نگاشتن این مطلب، تشکر و قدردانی از تمامی عوامل و دست اندکاران این سریال بود.

تعجب نکنید! در این وانفسای عرصه ی فیلم و سریال که جز بر طبل هجوم فرهنگی و تخریب خانواده نمی کوبند، به واقع باید دست هرآن کس که به هر اندازه در جهت معرفی ارزش های انقلاب و دفاع مقدس تلاش می کند بوسید و به گرمی فشرد.

سریال شوق پرواز اگر چه در حد و اندازه ی نام شهید بابایی نبود، اما باید اعتراف کرد که «دیکته ی ننوشته غلت ندارد.» و این سریال علی رغم کاستی هایی که داشت و مطمئنا مورد تایید عوامل این سریال نیز هست، گامی مؤثر در جهت شناساندن این شهید بزرگوار، به نسل جدید بود.

پس با تمام وجود برای همه عوامل «شوق پرواز» آرزوی پریدنی بلند و بی پایان در عرصه ی ساخت هرچه بهتر و بیشتر سریال هایی از این دست را از خداوند می خواهم.

زندگی سرداران شهید کشورمان و نیز گنجینه ی گرانقدر دفاع مقدس، دست مایه ای پایان ناپذیر و گرانقدر برای هنرمندان عرصه فیلم و سریال است. که امیدوارم به همت هنرمندان متعهد کشور، بیش از پیش از این گنج بی پایان استخراج شود و در اختیار تشنگان این عصر گذاشته شود.


برچسب‌ها:

نوشته شده در تاريخ 17 دی 1393برچسب:, توسط شهید همت

لبیک، اللهم لبیک، لبیک لا شریک لک....

برده بودندم عمره مفرده

متاسفانه دو هفته پیش از رفتن، ارتباطم با فضای مجازی قطع و تا همین حالا که بیش از دو هفته از برگشتنم می گذرد، وصل نشده بود.

از همه دوستانی که در فضای مجازی احتمالا گله دارند که؛ چرا اطلاع ندادی؟! پوزش می طلبم

 

بدون شرح ...

لحظه ی ممانعت مامور سعودی از عکس برداری از قبور ائمه بقیع (علیهم السلام) 

البته قصد من دقیقا ثبت این لحظه بود نه عکس برداری از قبور ...

این بی خردان می خواهند نور خدا را که همانا حب اهل بیت (علیهم السلام) در دل شیعیان است، با فوت دهانشان خاموش کنند. زهی خیال باطل...

 


برچسب‌ها:

نوشته شده در تاريخ 17 دی 1393برچسب:, توسط شهید همت

بازخوانی  یک خاطره به مناسبت فرا رسیدن عید نیمه شعبان

ما گم شده ایم
20 دقیقه به اذان مغرب مانده بود. رفتم تا وضو بگیرم و تا پیش از اذان، یک زیارت آل یس بخوانم و با امام زمانم خلوت کنم و به او بگویم که: این جمعه هم رفت و تو نیامدی!
همسرم رفته بود ابوالفضل را از هم سالانش در کوچه جدا کند و یادش بیاندازد که پدر و مادری هم دارد که نگرانش هستند و باید از خیر بازیچه های کوچه! بگذرد و برای در امان ماندن از کید آدم بدها، به پدر و مادر مهربان خود پناه برد.
داشتم وضو می گرفتم که صدای لرزان و نگران همسرم تنم را لرزاند. او می گفت: هرجا را گشتم ابوالفضل نبود، دوستانش گفتند؛ با هم رفتیم توت بچینیم، ما برگشتیم اما ابوالفضل با دو نفر دیگه موندن!
ابوالفضل 6 ساله بیش ندارد و اولین بار بود که از کوچه بیرون می رفت و اصلا چند روز بیشتر نیست که اجازه ی کوچه رفتن و بازی با هم سالانش را دارد.
به همسرم گفتم: برو به برادرم بگو با موتور اطراف را بگردد.
خودم به سرعت پاهای مصنوعی را نصب کردم و رفتم تا ببینم چه باید بکنم.
اول رفتم درب منزل پدرم، از اهل خانه خواستم تا بسیج شوند و هر یک به سویی بروند. بسیار نگران و مضطرب بودم و تصور گم شدن طولانی مدت یا مادام العمر ابوالفضل داشت داغانم می کرد.
فکر این که آدم نا اهلی او را بدزدد و آزار و اذیتش کند ...
تصور اینکه اگر امشب پیدا نشود، کجا می خوابد ...
تصور اینکه گرسنه شود ...
تصور اینکه هوا تاریک شود و در کوچه و خیابان با بغضی در گلو حیران و سرگردان در خیابان های پر از ماشین بی هدف به را بیافتد و نداند چه باید بکند ...
و...
این افکار وحشت آور لحظه ای رهایم نمی کردند. چشمانم سیاهی می رفت. بدنم بی اختیار موج می زد و صداهای زیر و بم در مغزم می نواختند. خودم را در اطاقی تاریک می دیدم که حتی نمی توانستم یک قدم به جلو بردارم ...
در همین حال بودم که صدای موتور و بعد برخورد آن با درب حیاط، مرا به خودم آورد. برادرم بود... وقتی موتورش کاملا وارد حیاط شد، دیدم ابوالفضلم با آن چهره ی معصوم و زیبایش ترک موتور نشسته... نفس راحتی کشیدم و خدا را شکر گفتم.
ابوالفضل بی آن که بداند در آن لحظات نبودنش چه بر ما گذشته و در حالی که دامن پیراهنش را پر از «توت سیاه» کرده بود از موتور پیاده شد و رفت داخل خانه.
از برادرم پرسیدم: کجا بود؟
جواب داد: پایین تر از نانوایی سنگکی! «نانوایی سنگکی حدود ده کوچه پایین تر از خانه ی ما قرار دارد»
رفتم داخل خانه و تصمیم گرفتتم برای اینکه متوجه اشتباهش بشود و دیگر بی اجازه از کوچه خارج نشود، به شدت دعوایش کنم.
نشسته بود بالای سر توت هایی که چیده بود و داشت با آرامش آنها را تناول می کرد.
با صدایی گرفته و عصبانی، گفتمش: چرا از کوچه بیرون رفتی؟ مگر من به تو نگفته بودم از کوچه بیرون نرو؟
بی اعتنا به من و حال خرابم! سرش را پایین انداخت و دوباره شروع به خوردن توت کرد!
مگر با تو نیستم؟ پاشو وایستا ببینم...
کمی چشمانش گرد شد و با اضطرابی که حالا دیگر در چشمانش هویدا بود، بلند شد.
این بار برای اینکه متوجه خطراتی شود که دور از خانه تهدیدش می کند، گفتم:
اگر تو را می دزدیدند و «گرگ ها» شکمت را پاره می کردند، من چه خاکی به سرم می ریختم...؟
تازه داشت می فهمید که من چقدر عصبانی و خرابم.
سرش را پایین انداخت و رفت داخل اتاقش و در را بست.
نشستم تا به آرامش بیشتری برسم، همسرم داشت زیر لب برای من شرح ماوقع را بازگو می کرد و من بی توجه به او داشتم فکر می کردم که بروم برای خواندن زیارت آل یس و نماز مغرب آماده شوم.
در همین حال، ناخوآگاه خودم را جای ابوالفضل گذاشتم و لحظه ای که گم شده بود...
او بی خبر از آنچه در دل من می گذشت مشغول چیدن توت سیاه بود و اگر برادرم او را پیدا نمی کرد، معلوم نبود چه وقت متوجه گم شدنش می شد.
یا امام زمان! ما رفته ایم به چیدن توت ها سیاه دنیا و بی خبریم از غصه ی دل شما...
آقا جان! ما با بچه محل های دنیا سرگرم بازیچه های کوچه هستیم و بی خبریم از اضطراب و نگرانی دل شما...
مولا جان! ما را تا تشری نزنید نمی فهمیم که چقدر غافلیم...
آقاجان! گرگ های درنده در کمین ما هستند و می خواهند شکم ما را پاره کنند...
آقا جان! بیا و بر سر ما داد محبت بزن و خودت برای آمدنت دعا کن که ما صرفا به خواندن زیارت آل یس در تنگ غروب هر جمعه، قانعیم...
آقا جان! ما گم شدیم و نمی دانیم که گم شدیم، خودت به داد ما برس که اگر شب تاریک گناه فرا رسد، آدم بدها ما را می دزدند و اذیتمان می کنند.
ما هنوز به آن حال نرسیده ایم که با بغضی در گلو، حیران و سرگردان در کوچه پس کوچه های شهرمان به دنبال تو بگردیم که اگر به آن حال برسیم تو را خواهیم یافت.
الهم عجل لولیک الفرج
و این بود زیارت  آل یس من در تنگ غروب جمعه 20 اردیبهشت ماه 1391

 


برچسب‌ها:

نوشته شده در تاريخ 17 دی 1393برچسب:, توسط شهید همت

بسم رب الشهدا

با خبر شدیم که پرستوی عاشق دیگری از خیل عاشقان شهادت، بال پرواز گشود و از پس هزار و چهارصد سال، خود را به خیمه گاه سید الشهدا (ع) در صحرای کربلا رساند.

آری! پاسدار شهید حجت الله کرمی با بالهای خونین پرواز کرد و خود را به کاروان شهیدان رساند.

حرم عشق کربلا ست و چگونه در بند خاک بماند آنکه پرواز آموخته‌است و راه کربلا می‌شناسد و چگونه از جان نگذرد آنکس که می‌داند جان، بهای دیدار است. شهید آوینی

شهید عزیز! تو پرواز کردی و به آرزوی خود رسیدی اما همسرت و فرزندی که تو را ندید!

همسرت در بیمارستان منتظر بود، با چشمانی به در دوخته، تا تو با دسته گلی به مناسبت مادر شدنش از در درآیی ...

آه...! آه از لحظه ای که خبر شهادت تو را شنید...

آه از لحظه ای که با چشمانی اشک آلود به روی نوزادش نگریست و نور نگاه تو را چشمانش جستجو کرد.

آه از آن لحظه که فرزندت از مادرش بپرسد: پدرم کجاست؟ چرا او هیچگاه به دیدنم نمی آید؟ چرا فقط عکسش را نشانم می دهید؟

اما! ای شهید عزیز و خانواده گرانقدر شهید!

بدانید که شما نه اولین و نه آخرین کسانی هستید که در این راه دچار درد فراق و غم دوری می شوید.

چه بسیار عزیزانی که در راه اعتلای پرچم اسلام جان خود را فدا کردند.

و خوشا به سعادتشان که خداوند از آنها پذیرفت و بدا به حال ما که همچنان اندر خم یک کوچه ایم

خوشا به سعادت آنان که خود را از مرداب گندیده ی دنیار رهانیدند و در آسمان کربلا بال و پر گشودند و شانه به شانه ی فرشتگان به طواف حرم سیدالشهدا (ع) مشغول شدند.

آنان که دانستند جان، بهای دیدار است، راه کربلا را یافتند.

کربلا رفتن، پا نمی خواهد، بال می خواهد...

 


برچسب‌ها:

نوشته شده در تاريخ 17 دی 1393برچسب:, توسط شهید همت

 بسمه تعالی

این تصویر متعلق به جوانی به نام احمد کریمی حدود 25 تا 30 ساله است که در سال 1383 در جریان عملیات تروریستی و یا درگیری با نیروهای نظامی در کشور عراق و در شهر کوفه کشته و در قبرستان وادی السلام مدفون شده است.

با توجه به اینکه احتمالا بستگان این شخص از سرنوشت وی بی اطلاع هستند از کسانی که اطلاعاتی در خصوص وی و یا بستگان ایشان دارند، درخواست می شود با شماره تلفن 093702754415 و یا ایمیل moghis110@gmail.com تماس برقرار نمایند.


برچسب‌ها:

نوشته شده در تاريخ 17 دی 1393برچسب:, توسط شهید همت

برخی می گویند تو رفتی تا ما راحت زندگی کنیم

اما چه بی انصافند! حیف نبودی تو که برای آسایش چون منی! جانت را فدا کنی؟
تو آرزو نداشتی؟
مادری چشم انتظار چطور؟
پدری دلسوخته؟
همسری جوان یا فرزندی معصوم؟
چه بی انصاف بودی تو اگر برای آسایش چون منی رفتی!
اما نه! تو برای آرمانی بزرگ رفتی که درک آن در قدر فهم هرکس نیست
لذا اینگونه راه تو را کوچک و حقیر می کنند
چه بی انصافند که تو را بهای راحتی و آسایش خودشان می دانند!


برچسب‌ها:

نوشته شده در تاريخ 17 دی 1393برچسب:, توسط شهید همت

خفته در خون
آرام و بی صدا
گفتند و می گویند که تو برای دفاع از خاک وطن رفتی...
برخیز و خود بگو...
 

گفت: خوب از خاک ایران محافظت کردی
جواب داد: خاک؟!
من برای اسلام جنگیدم. وگرنه فرقی نمی کند من از یک مشت خاک اینطرف تر خلق شده ام و آن عراقی از یک مشت خاک آنسوتر.

گفتگوی شهید اکبر شیرودی با خلبان همراهش


برچسب‌ها:

نوشته شده در تاريخ 17 دی 1393برچسب:, توسط شهید همت

این روزها که هوا رو به سرما و برف و باران هست، یکی از خاطرات دوران دبستانم برایم زنده می شود که البته خاطره ای مربوط به یک زمان و مکان خاص نیست بلکه نوعی وضعیت مستمر در چند سال،(شاید دو یا سه سال) از آن دوران است!

در آن سال ها زمستان ها برف و باران و سرمای بیشتری داشتند. من و برادرام هر شب قبل از خوابیدن به آسمان نگاه می کردیم و امیدوار بودیم هوا ابری باشد و صبح که از خواب بیدار می شویم، آنقدر برف آمده باشد که مدرسه را تعطیل کنند. وقت هایی هم که برفی می آمد سریع رادیو را روشن می کردیم و سر تا پا گوش می شدیم تا مطمئن شویم مدرسه را تعطیل می کنند. این روزها البته به هر مقدار هم که برف ببارد بهانه ایست برای تعطیلی مدارس! اما آن روزها 20-30 سانت برف هم نمی توانست مدارس را تعطیل کند! 

یک وقت هایی هم که برف می بارید و مدرسه تعطیل می شد، بعد از خوردن صبحانه شال و کلاه می کردیم و می رفتیم توی پارک سر کوچه و پدر خودمان را تا ظهر در می آوردیم. تازه ظهر هم که می شد مادر بیچاره مان به زور از کوچه جمع مان می کرد  و می برد خانه تا یه لقمه غذا بخوریم.

اما آنچه برایم خاطره شده مربوط به (کتانی چینی) است. کفش هایی که اول از کفش سوراخ می شدن بعد رویه شون پاره می شد...

خیلی از دوستانم با این کتانی ها خاطره دارند.

آن وقت ها که پا داشتم! از ناحیه ی پنجه ی پا خیلی سرمایی بودم و دائما پاهایم سرد و یخ بودند و بعضی وقت ها هم از زور سرما سِرّ می شدند.

با این کتانی های چینی زمستان را می گذراندیم. از خانه تا مدرسه با سرویس خط یازده(پیاده) می رفتیم راه نزدیکی هم نبود. روزهای برفی و بارانی که همراه با سرمای شدید هم می شدند، به مدرسه که می رسیدم پاهایم سِرّ می شدند.

در کلاس کنار شوفاژ می نشستم. جای خوبی بود. اول کتانی های پاره - پوره ام را در می آوردم و به شوفاژ تکیه می دادم، بعد جوراب های سوراخ آب لمبو و بو گندویم را در می آوردم و روی شوفاژ می انداختم تا خشک شوند.

البته هیچگاه به حال هم کلاسی هایم که پوتین های خزه دار می پوشیدند قبطه نمی خوردم چون اکثر کلاس وضعی شبیه من داشتند و از قدیم هم که گفته اند رای با اکثریت است!

اکثریت کلاس ما از پا برهنگان بودند! بعد ها هم که بزرگتر شدم هر جا که می رفتم اکثریت با ما بود...

شنیدم یکی از همین اکثریت که جانباز دوپا قطع است گفته بود:

آن روزها که پا داشتم در روستا چوپانی می کردم و همه ی آرزویم داشتن یک جفت کتانی بود برای رفتن به کوه... این روزها آرزویم برآورده شده اما...


برچسب‌ها:

نوشته شده در تاريخ 17 دی 1393برچسب:, توسط شهید همت

چگونه مفاهیم توحیدی را در وجود فرزندانمان نهادینه کنیم؟

کاش اولین جملاتی که به فرزندانمان می آموختند به جای:

«بابا آب داد»

«آن مرد آمد»

«آن مرد اسب دارد»

و ...

این جملات بود:

«خدا یکتاست»

«محمد رسول خداست»

«علی ولی خداست»

«مهدی خواهد آمد»


برچسب‌ها:

نوشته شده در تاريخ 17 دی 1393برچسب:, توسط شهید همت
در فکه به دنبال پیکر شهدا بودیم .نزدیک غروب مرتضی در داخل یک گودال پیکر شهیدی را پیدا کرد.با بیل خاک ها را بیرون می ریخت .هر بیل خاک که بیرون می ریخت مقدار بیشتری خاک به داخل گودال برمی گشت! نزدیک اذان مغرب بود.مرتضی بیل را داخل خاک فرو کرد وگفت:فردا بر می گردیم.
صبح به همراه مرتضی به فکه برگشتیم .به محض رسیدن به سراغ بیل رفت.
شهید زنده اند........

بعد آن را از داخل خاک بیرون کشید وحرکت کرد!با تعجب گفتم:آقا مرتضی کجا می ری!؟ نگاهی به من کرد وگفت:دیشب جوانی به خواب من آمد وگفت:من دوست دارم در فکه بمانم!بیل را بردار وبرو!


برچسب‌ها:

نوشته شده در تاريخ 17 دی 1393برچسب:, توسط شهید همت

به نام خداوند بخشنده ی مهربان

سفرنامه ی دومین هم اندیشی اندیشه ورزان جهادی/کرمان-قلعه گنج-اسفند90/ سفری از جنس جهاد

از ماه ها قبل همه ی دوستان دست به دست هم داده بودیم تا دومین هم اندیشی جهادی را در سطح کشور برگزار کنیم.

جلسات متعدد و برنامه ریزی و تقسیم کار انجام شد و همه آماده برپایی گردهمایی نخبگان و فعالان حرکت های جهادی کشور بودند.

از هر استان دو نفر معرفی شده بود و تعدادی به انتخاب مرکز حرکت های جهادی دعوت شده بودند.تفاوت این گردهمایی با بقیه ی برنامه های جهادی این بود که افراد منتخب و اثرگذار استان ها کنار هم جمع شده و انتقال تجربه صورت می گرفت و این ها بودند که سفیر استان خود می شدند.همه مثل هم بودند؛ دانشجو، طلبه، پاسدار، سردار! و... همه با هم برای یک هدف تلاش می کردند.

از صبح سه شنبه دوم اسفند درگیر جمع آوری پک(بخوانید بسته های فرهنگی) و طرح بحث ها و بقیه هماهنگی ها در مرکز حرکت های جهادی بودیم و پک ها و مابقی وسایل را بسته بندی کرده و راهی ایستگاه قطار شدیم.

قطار تهران_بندرعباس بود و با دوستان تهران و استان های شمالی کشور همسفر بودیم. حدود ساعت 14 بود که قطار رسید و نماز را خواندیم و سوار شدیم. مسیر طولانی بود و قطارهای چهارتخته و لوکس مهیای سفربود.

تعدادی از دوستان تهران وظایف پشتیبانی، هماهنگی را بر عهده داشتند. تعدادی هم از استان های مختلف به عنوان مدعو حضور داشتند و حدود 10 نفر از قم نیز کار محتوایی و اجرایی هم اندیشی را انجام می دادیم.

توزیع اولین بسته محتوایی را با دوستان که مسئولین روستاها بودند انجام دادیم. توضیح در مورد طرح بحث ها و ارتباط گیری ها انجام شد.

تو کوپه ی نشسته بودم و شروع کردم به خواندن نشریه ی از بشاگرد تا قلعه گنج. به صفحه ی حاج عبدالله والی که رسیدم بی اختیار تحت تأثیر قرار گرفتم و با اشتیاق فراوان می خواندم. تازه فهمیده بودم که لقب پیامبر بشاگرد را چرا به ایشان دادند. با چه سختی هایی مجاهدانه چه کارهایی انجام داده. به خودم گفتم که خوب بعد از حدود 25 سال کار در آن منطقه شاید نیازی به کار نداشته باشد.

در حین مطالعه بودم که شخصی وارد کوپه ی ما که درش باز بود، شد و بعد از سلام پرسید که شما بچه های این بپرسم. خلاصه که آمد داخل  و شروع کردیم به صحبت؛ یادم رفت بگم که اصحاب رسانه که مستندساز و خبرنگار و روزنامه نگار و... بودند با ما برای تهیه ی خبر و گزارش آمده بودند. یادم هست انواع سوال ها مثل : هم اندیشی یعنی چه؟ چه اتفاقی قراره رخ دهد؟ این افراد که آمدند چه افرادی هستند؟  و کلأ تو اردوهای جهادی چه می گذره؟

ایشان می پرسید و ما هم هرچی به ذهنمان می رسید جواب می دادیم.

بعد از نمازمغرب و عشا و صرف شام جلسه ای با سردار خراسانی و حاج آقا اخوان با دبیر کارگروه های هم اندیشی داشتیم و صحبت های خوبی شد.

بنده نیز با دبیر کارگروهی که در روستای ما بود صحبت کردم و هماهنگی های تکمیلی را نیز با حاج آقای اخوان انجام دادیم.

با بچه های مسئول روستا که 4 نفر بودیم ساعت 11 شب رفتیم تو رستوران قطار و تا 1 طرح بحث ها را مرور می کردیم تا برای فردا آماده شویم.

حدود ساعت هفت و نیم صبح بود که رسیدیم راه آهن بندر عباس. چند دقیقه ای آنجا منتظر بودیم و رفتیم سوار مینی بوس شدیم که بریم گلزار شهدای بندرعباس. حدود 10 دقیقه در راه بودیم. دوستان سازندگی هرمزگان مراسم استقبال تدارک دیده بودند. ولی از خیر مقدم و پک های فرهنگی و عکس و فیلم و... که بگذریم استقبال و نگاه شهدا جذاب بود مثل همیشه. بغض به گلوها امان نمی داد و اگر کسی نبود من که شاید می زدم زیر گریه. ادعای این رو داریم که پیرو و ادامه دهنده ی شهداییم ولی این طور نیست. دست ما را هم بگیرید.

بین قبر شهدا قدم می زدم و این جملاتو می گفتم. حال و هوای روزهای اول اردو و بدرقه تداعی شد. روزهایی که با شهدا عهد می بسیتم و ازشون کمک میخواستیم که کمک کنند تا اردوی خوبی برگزار کنیم.الان ولی نوع درخواست های ما جنس حرکت و فراتر از ادو شده بود و می خواستیم که زمینه ساز ظهور آخرین منجی باشیم.

به یک قبر که نوشته بود"شهید جهادگر رئیسی" رسیدم و ایستادم که همون خبرنگار که تو قطار با ما همنشین شده بود رسید و وقتی حال و هوای منو دید گفت: دنبال یه سوژه می گردم برای مصاحبه. نگام رو از سنگ قبر شهید برداشتم و من که اصلأ تو اون حال و هوا حوصله ی مصاحبه و حرف زدن رو نداشتم بهش گفتم: الان وقت مصاحبه نیست و صورتم رو ازش برگردوندم و رفتم سمتی دیگه. بنده خدا تا آخر سفر دیگه سراغ ما نیومد.

برنامه استقبال با صحبت های مسئول بسیج سازندگی بندرعباس و سردار خراسانی انجام شد و بعد از اون .گل و گلاب آوردن تا غبار روبی و گل افشانی قبور مطهر صورت گیرد.

رفتم و یه بطری گلاب گرفتم و شروع کردم به گلاب ریختن روی قبرها و با دست اونها رو می شستم. وای که چقد حس خوبی داشت بغض دیگه امان نمی داد. انگار غبار از دل می شستم. فقط حرف دلم این شده بود به حق حضرت زهرا سلام الله علیها دست ما رو هم بگیرید. سه چهارتا قبر رو شستم و دوست داشتم گلابم تمام نمی شد تا برا ی همیشه غبار از قبر شهدا و دل خود می شستم.

بعد از غبارروبی سوار مینی بوس ها شدیم و عازم مقصد و میعادگاه یعنی شهرستان قلعه گنج وبخش چاه داد خدا.

بندرعباس خیلی از دوستان و مدعوین که همراه ما نبودند به ما اضافه شدند.

یکی دیگر از دبیرهای علمی کارگروه های هم اندیشی فردی بود به نام امید مرندی.

 او از دوستان اهل تهران و همکار ما در مرکز حرکت های جهادی بود. با هم در یک روستا بودیم و باید روند وسیر کارگروه را با هم تنظیم می کردیم.

با هم سوار مینی بوس شدیم و شروع به صحبت کردیم.تقریبأ به جز چند دقیقه(حدود 10دقیقه) مابقی راه را تمامأ با هم در باره ی موضوعات مختلف صحبت کردیم.

اول سوال کردم که کجا جهادی می رن و چند وقته و تو چه عرصه هایی کار می کنن

البته می دونستم که گروه جهادی شهید رجایی رو دارن و مسئولش هستن ولی فکر می کردم که یک گروه دانشجویی باشن چون ایشون دانشجوی ارشد رشته ی مدیریت اجرایی هستند.

و بعد فهمیدم که گروه محلات دارند و در منطقه ی محروم بشاگرد خدمت می کنند.

 تو مسجد محلشون این گروه رو تشکیل دادن .. چقدر از مزایای گروه های محلات گفت مثل این که .. می تونه کارشون تداوم داشته باشه در یک منطقه ی مشخص و از پتانسیل افراد با تخصص های مختلف و سنین مختلف استفاده میشه. از جمع آوری هزینه ها برای اردو و پروژه ها گفت که بیشتر از خیرین و مردم است و رایزنی های مختلف با نهادها و ادارات گوناگون ..

بشاگرد؟!! .. ابتدا منم تعجب کردم و گفتم مگه بشاگرد هم هنوز محرومیت داره؟! اونم جواب داد که در بشاگرد حاج عبدالله والی و خیلی از گروه ها کار کرده اند ولی هنوز محرومیت به چشم می خورد و جای کار دارد.

این جملش یادم مونده که گفت: حاج عبدالله والی بشاگرد رو از زیر صفر به صفر رسوند

می گفت: که ما تو طول سال اردو داریم .. حدود 10 اردو در سال!!! به جز عید و تابستان ایام دیگه به فراخور کار چند روزه برای فعالیت های مختلف و پیگیری ها به منطقه می رویم.

الان هم چند روز زودتر به بندرعباس اومده بود که پیگیر کارهای اداری برای منطقه شود.

می گفت: تو این چند روز 3-4 ساعت بیشتر نخوابیده و از نیرو دریایی و ... بازدید کرده و رایزنی هایی داشته برای کارشون.

از پروژه ی مدرسه ی راهنمایی 710 متری! می گفت که می خوان برای عید شروع به ساخت کنن .. این مدرسه 270 ملیون هزینه داره که یک خیر متقبل شده ..

گزارش مصور کارهاشو بهم نشون داد. گفت: که پنج تا اتوبوس اهالی بشاگرد رو نیمه شعبان امسال برای زیارت امام رضا علیه السلام به مشهد بردند و همه ی خرج آن که حدود 30 ملیون شده را از کمک های مردمی به دست آوردند. از آبرسانی به چند روستا و پروژه های عمرانی می گفت.

مجذوب این والی امروز شده بودم. به واقع والی رو در قواره ی سال 1390 می دیدم. با تمأنینه و آرامش خاصی صحبت می کرد. رفتار خاصی داشت و عزت نفسی ناگفتنی ..

حین صحبت بودیم که پیامکی براش اومد و گفت: خدا رو شکر بچه ها پیام دادن که نیرو دریایی با اعزام کانتینر و یونیت و دکتر برای ویزیت رایگان اهالی منطقه موافقت کرده .. انقدر خوشحال بود که تو پوست خودش نمی گنجید .. انگار همه ی دنیا رو بهش داده باشن .. منم از خوشحالی او به وجد اومده بودم .. می گفت: بالأخره پیگری هامون جواب داد.

از رفت و آمد های متوالی اداری و پیگیری های خودش می گفت .. من که گوش می دادم خسته شده بودم .. و به همت و مجاهدت او احسنت می گفتم.

تازه معنی مجاهدت را فهمیده بودم .. خودم رو مجاهد نمی دونستم و فکر می کردم مثل حاج والی هم دیگه پیدا نمی شه .. ولی اون لحظه کاملأ نظرم تغییر کرده بود و والی امروز را که جا پای او گذاشته بود و همانند او به مسائل مردم محروم بشاگرد رسیدگی می کرد را یافته بودم.

مسیر  رو بلد بود و انقدر تو این منطقه رفته بود که همه جا رو می شناخت. حرفاش به دلم می نشست و می خواستم کارش رو ببینم. خلاصه بعد از صحبت های مختلف و البته در مورد کارگروه، به قلعه گنج رسیدیم. به محل اسکان یعنی مدرسه ی شبانه روزی غدیر. استقبالی صورت گرفت و نماز ظهر و عصر و نهار آماده ی افتتاحیه ی هم اندیشی در روستای مزرعه ی بخش چاه داد خدا شدیم.

افتتاحیه با حضور اهالی روستا، جهادگران، سردارنقدی و دیگر مسئولین با شکوه هر چه بیشتر برگزار شد.

در اواخر مراسم نیز استاندار کرمان به جمع حاضرین اضافه شد و به سخنرانی پرداخت.

بعد از نماز مغرب و عشا و صرف شام در محل نمازخانه که محل تجمع ها و نشست ها هم شده بود، برنامه ای سخنرانی حاج آقای اخوان و معاونت های مرکز حرکت های جهادی برپا شد .. بعد از اون هم برنامه ی پرسش و پاسخ با سردار نقدی و خراسانی انجام شد. ما هم بچه های مسئول روستا درگیر آماده کرد پک ها و دادن طرح بحث ها به افراد بودیم.

صبح فردا(پنج شنبه) شد و بعد از نماز صبح و روضه و... ورزش صبحگاهی رو با وجود هوای سرد برگزار کردیم .. سردار خراسانی هم اومده بود .. فضا، فضا جبهه و جنگ بود .. نشاط و شادابی بین افراد موج می زد .. ما حتی برای انجام ورزش صبحگاهی برنامه و هدف خاصی داشتیم و یک فرد خاص رو هم مأمور برگزاری این مراسم کردیم!

زمان اعزام جهادگران به روستاها برای تشکیل کارگروه ها شد .. همه جمع شدند و مثل دوران جنگ فرمانده (سردارخراسانی)  شروع کرد به صحبت کردن .. حرفاشون به دل می نشست .. تذکر به داشتن اخلاص در کارها میدادن و الان رو دقیقأ مثل دوران جنگ میدونستن .. یادمه موقعی که پلاک و فلش رو که نماد هم اندیشی بود رو در دست گرفتن تا به گردن آقای بزرگیان بیندازند، بغض امانشان نداد و خطاب به امام عصر عج درد دل کردند و هوای دل های ما رو هم بارونی کردند.

بعد از صحبت های سردار همه آماده شدن تا سوار وسایل نقلیه که بیشتر مینی بوس بود بشن تا به روستاهای مورد نظر برن .. از قبل افراد طبق اعلام آمادگی هایی که کرده بودن در کارگروه های مورد نظر قرار گرفته بودن ..  هر کارگروه یک مسئول داشت که کارهای هماهنگی را انجام می داد و یک دبیر علمی که مسئول برگزاری و مدیریت کارگروه را برعهده داشت.

روستاهای محروم بخش چاه داد خدا برای برگزاری کارگروه ها انتخاب شده بود تا جهادگران با این منطقه محروم نیز آشنا شوند و فضای جهادی بر کاگروه ها حاکم باشد ..

نان و سیب زمینی و گوجه تدارک دیده شده بود برای ناهار در روستاها .. همه که سوار شدند مینی بوس حرکت کرد .. مقداری از مسیر، آسفالت و جاده بود و قدری هم در جاده خاکی رفتیم که یکی از اهالی بلدچی ما شد و راه آن روستا را نشان داد .. قدری دیرتر از زمان مقرر به روستا رسیدیم .. مینی بوس صدمتری روستا توقف کرد و برای رسیدن به روستا پیاده روی کوتاهی داشتیم .. روستایی حدود 25 خانوار جمعیت .. در دل بیابان .. فقط خانه هایی با حصیر و چوب و پارچه و ... که نام آن کپر بود را می توانستی ببینی .. آب آشامیدنی نداشت و گفته بودند حتی اگر اهالی چای تعارف کردند نخورید .. چون به آب آنجا عادت نداشتیم .. ولی آنها .. آسمان رنگ دیگری داشت آنجا .. حس می کردی به تو نزدیک تر شده .. بچه ها و زنان روستایی با صورت ها سوخته و لباس های محلی خودنمایی می کردند .. مردان و زنان خوش آمد می گفتند و به گرمی استقبال کردند ..

چون دیر شده بود .. سریع به محل برگزاری کارگروه که کپرِ حسینه ی روستا بود رفتیم .. از قبل بچه های کپر رو با بنر و تصاویر زیبا تزئین کرده بودند .. اولین باری بود که زندگی در کپر رو تجربه می کردم .. باید تا کمر بلکه بیشتر خم بشی .. حتی زانو بزنی تا بتونی وارد بشی .. اتاقی با سقفی گنبدی شکل ..

کپر قدری کوچک بود و این باعث شده بود تا قدری دوستانه کنار هم جلسه رو شروع کنیم .. کارگروه ما مربوط به قسمت سیاسی چشم انداز حرکت های جهادی بود و سیاست ها و بعضی راهبردهای کلان آن را بررسی و تبادل نظر می کردیم .. جلسه بالا و پایین زیاد داشت .. همه نظر می دادند .. البته بعضی که خوب در جریان نبودند دیرتر وارد بحث شدند .. تقویت و تبلیغ نظام اسلامی در عرصه ی داخلی و بین المللی .. ارائه ی علمی و عملی الگوی جهادی اداره ی جامعه .. مباحث حول این دو راهبرد می گشت ..

موقع نماز شده بود .. جلسه را متوقف کردیم و آماده ی نماز شدیم .. تو اون فاصله بعضی ها فرصت رو غنمیمت شمردن و با بچه های روستا هم بازی شدن .. صدای اذان بلند شد .. همین حوالی بود که سردار خراسانی و حاج آقای اخوان که به کارگروه ها سرکشی می کردند، رسیدند .. نماز را به جماعت خواندیم .. بلافاصله بعد از نماز ادامه جلسه آغاز شد .. چند دقیقه ای سردار و حاج آقا پیش ما بودن و از روند کارگروه مطلع شدند .. بعد که رفتند جلسه ادامه داشت ..  تا که موقع ناهار شد .. ناهار که سیب زمینی آب پز شده، نان و گوجه بود آماده برای خوردن بود ..

تا وسایل رو آوردیم که شروع کنیم به خوردن ناگهان صحنه ای متعجبمان کرد! .. حدود چهار، پنج تا از بچه های روستا اومدن اطراف کپر! .. مواد خوراکی بین همه تقسیم شده بود .. تیم اجرایی این را پیش بینی کرده بود که چون در آن مناطق غذای خوب نیست پس غذایی جهادی(سیب زمینی) در هم اندیشی صرف شود .. ولی این را که بچه های روستا به همین هم محتاج اند را دیگر تدبیر نکرده بودند .. متعجب و پریشان بودم و نمی دونستم باید چی کار کنم .. ناگهان دیدم آقای مرندی چفیه ی خود را برداشت و مواد خود را در آن پیچید و رفت به سمت در کپر .. بله داشت می رفت بیرون کپر تا همان یک دوتا سیب زمینی آب پز که به هیچ جای آدم نمی رسید رو با بچه های روستا بخوره .. از این کار و تدبیر به جای او بسیار مشعوف و هیجان زده شدم و فوری منم چفیه را پیچیدم رفتم بیرون .. دیدم جلوی کپر چفیه رو روی زمین پهن کرده و با بچه ها مشغول غذا خوردنه .. چه خوب با بچه ها گرم گرفته بود .. سوال می کرد .. اسمت چیه؟ .. تو چند سالته  .. این خواهر توئه ؟ .. خنده و شادی تو صورت همه موج می زد .. نمی تونم توصیف کنم اشتیاق بچه های روستا به سیب زمینی ها رو! .. بغض همه ی وجودم رو گرفته بود .. همینطور که سیب زمینیم رو پوست می کندم به صحبت و خنده های بچه ها با آقای مرندی  دقت می کردم .. در عرض چند ثانیه با همه رفیق شد .. منم سیب زمینیم رو با یکی از بچه ها تقسیم کردم .. ولی من که غذا از گلوم پایین نمیرفت .. تو دلم می گفتم : اینجا کجاست خدا .. مگه میشه چنین افرادی با این وضعیت .. تو این شرایط .. مخم به جایی قد نمی داد .. خودم رو مشغول به لذت بردن از نگاه به اون بچه های پاک و معصوم می کردم و به نوع رفتار آقای مرندی به اونها توجه می کردم .. بین حرفاش کار خودش رو می کرد .. یه پا مربی آموزشی بود برا خودش .. به بچه ها می گفت: چه نعمت هایی دارید؟ .. هر کی یه چیزی می گفت .. و بعد، از نعمت پدر و مادر برای بچه ها گفت .. من تأثیر اون حرفهاشو درک می کردم .. تقریبأ غذاها تموم شده بود وباید برای ادامه ی جلسه آماده می شدیم .. یکی از بچه ها نیمی از سیب زمینی رو تو یه تیکه نون پیچید .. برا ما سوال شد .. فوری یکی از بچه ها گفت : می بره برا خواهرش .. اونجا بود که اوج محرومیت رو درک کردم و غصه تمام وجودم را گرفته بود

بعد ازتوقفی چند دقیقه ای برا ناهار، دوباره جلسه کارگروه شروع شده بود .. اصلأ حواسم به جلسه نبود .. مدام چند دقیقه پیش تو ذهنم میومد و فکر این اتفاق حالم رو خراب کرده بود .. خلاصه بعد از مدتی جلسه تموم شد و آماده ی برگشت می شدیم .. زودتر باید برمی گشتیم که به تاریکی هوا نخوریم .. بچه های با محبت اون روستا تا پای مینی بوس ما رو بدرقه کردند ..

موقع برگشت خسته بودم و به اتفاقاتی که این نصف روز برام افتاد فکر می کردم .. به مدرسه ی غدیر رسیدیم .. برنامه ی جمع بندی کارگروه ها در سالن اجتماعات برگزار شد .. دبیران کارگروه ها خروجی هر کارگروه رو در عرض چند دقیقه و کوتاه بیان می کردن .. بعد از اون برنامه ی اختتامیه ی هم اندیشی در سالن اجتماعات برگزار شد

صحبت های حاج آقا اخوان .. سردار خراسانی و ... به برنامه اختتامیه رنگ و بوی دیگه ای داد ..

برنامه ها تموم شده بود و ما مشغول جمع کردن وسایل برای بازگشت بودیم .. مثل چشم بهم زدنی تموم شده بود ..

به دلیل مسافت زیاد باید صبح زود حرکت می کردیم .. برا همین تا نیمه شب بچه ها مشغول جمع کردن وسایل ها بودند ..

صبح زود بود که بعد از کلی این طرف و آن طرف رفتن و جمع و جور کردن وسایل بالأخره سوار اتوبوس شدیم و به سمت کرمان حرکت کردیم .. قطار از کرمان بود برای تهران ..

بازگشتیم و این مسافرت هم تمام شد ولی من و شاید خیلی از دوستان دلمان را در قلعه گنج و مناطق محروم چاه داد خدا جا گذاشتیم .. در اون حال و هوا آرزو کردم که یک روز یک گروه جهادی برای کار به آن منطقه ببرم وبتوانم باعث خیر باشم ..

به امید روزی که امید دل مستضعفان عالم مهدی صاحب الزمان عجله الله تعالی فرجه ظهور کند و ما را از این غصه ها خارج کند .. انشاالله ..

 

پربرکت بود و جهانی دگرم داد 

باز انگیزه و شوری دگرم داد

بی عیب نبود این هم اندیشی ولیکن

توفیق به غلامی دگرم داد


برچسب‌ها:

نوشته شده در تاريخ 17 دی 1393برچسب:, توسط شهید همت

تمام دل خوشی ما یک روز میاید ..

انگار همین دیروز بود .. با دوستان .. ساک به دست .. در صف معتکفین جمکران ..

چه حال و روز خوبی داشتیم .. روزها و شب ها در مسجد و حیاط جمکران به یاد تو بودیم ..

دوباره ما را خواستی .. به چه عنوان .. و چرا؟ .. به چه بهانه ؟ .. نمی دانم ..

ولی در این ایام خادم و نوکرتان بودن در صحن و سرای مسجد جمکران توفیق می خواهد که من نداشتم .. خود شما روزیمان کردید .. عمریست مدیون شماییم ..

ما را برای خود بخر ..

اللهم عجل لولیک الفرج ..

.......................................................................................................................

بعد نوشت: ایام میلاد آخرین منجی عالم حضرت مهدی موعود(عج) مبارک باد

این ایام مبارک در مسجد جمکران دعا گوی همه ی عزیزان هستیم ..

این روزها برای همه دعا کنیم .. به خصوص برای خود حضرت و رهبر عزیزمون ..

التماس دعا داریم ..


برچسب‌ها:

نوشته شده در تاريخ 17 دی 1393برچسب:, توسط شهید همت

فدای اون بچه بسیجی که از غیر خودی لگد می خوره ، از خودی سیلی ...
فدای اون بچه بسیجی که شب تا صبح می دوه که کار حل شه و آخرسر کارش می مونه پشت میز مسئول آبیاری گیاهان دریایی و رد می شه ...
فدای اون بچه بسیجی که شب جا نداره نماز شب بخونه ...
فدای اون بچه بسیجی که از جلسه مثل جسد میاد بیرون ...
فدای اون بچه بسیجی که یک ترم وقت نمی کنه بره یه پیرهن بخره ...
فدای اون بچه بسیجی که عالم و آدم طلبکارشن و حتی دفاع هم نمی کنه ...
فدای اون بچه بسیجی که می شه امام جماعت رفقاشو تو پایگاه دانشکده نماز جماعت می خونن ...
فدای اون بچه بسیجی که دوازده شب مثل جنازه از در دانشگا می زنه بیرون ...
فدای اون بچه بسیجی که کار براش نشد نداره، هر چقدر هم که بزنن تو صورتش ...
فدای اون بچه بسیجی که تا اسم امام ح س ی ن میاد دلش می ریزه ...
فدای اون بچه بسیجی که وقتی آقا رو از تلوزیون نشون می دن آویزون شیشه ی تلوزیون می شه ...
فدای اون بچه بسیجی که آرزوی کربلا تو دلش مونده ...
فدای اون بچه بسیجی که تو چارت سیاسیش هم روضه ی اباعبدالله می ذاره ...
فدای اون بچه بسیجی که منتظره آخر سال بره راهیان از اون لباسایی بپوشه که دوس داره ...
فدای اون بچه بسیجی که ژست فرمانده های دفاع مقدسش آدمو می کشه ...
فدای اون بچه بسیجی که بخاطر پیرهن روی شلوارش ، بخاطر شلوار پارچه ایش ، حتی بخاطر موها و محاسنش طعنه می شنوه و در جواب همش یه لبخند خوشکل تحویل طرف می ده ...
فدای اون بچه بسیجی که بخاطر چادرش ، بخاطر کتونی هاش ، بخاطر انگشتر عقیقش ، بخاطر حجابش ، حتی بخاطر کارکردن هاش طعنه می شنوه و در جواب همش یه لبخند خوشکل تحویل طرف می ده ...
فدای اون بچه بسیجی که وقت حرف زدن سر به زیره، وقت خطابه کردن سرفراز ...
فدای اون بچه بسیجی که حال کردن هاش هم با بقیه فرق می کنه ...
فدای غربت بچه بسیجی ها ، فدای اخلاصشون ، ...
کاش می شد ما هم یه روزی بسیجی بشیم ...


برچسب‌ها:

نوشته شده در تاريخ 17 دی 1393برچسب:, توسط شهید همت